«سيدعباس ذهبي» استاد دانشگاه تربيت مدرس به مناسبت سالروز بزرگداشت «شيخ شهابالدين سهروردي»، فلسفه اشراق را حلقه اتصال فلسفه مشاء و صدرا دانست و گفت: به هر حال ملاصدرا در دنياي حاضر نقش جدي دارد درواقع ملاصدرا يك ابنسيناي سهروردي شده است، به اين معني كه شما ردپاي سهروردي را در بسياري از آموزههاي ملاصدرا ميبينيد؛ اين ردپا گاهي خيلي كمرنگ است و گاهي پررنگ است. مشروح اين گفتوگو در پي ميآيد.
فلسفه اشراق چه مزايايي نسبت به فلسفه مشاء دارد؟
ملاصدرا يك ابنسيناي سهروردي شده است و ردپاي سهروردي در بسياري از آموزههاي ملاصدرا ديده ميشود. علت اين امر اين است كه شيخ اشراق در مقطعي قرار گرفته است كه هم مدافع فلسفه مقابل افرادي مانند غزالي است كه در پي نابودي فلسفه بودند و هم قادر نيست سخن افرادي مانند ابنسينا را تكرار كند، براي اينكه آن تكرار امر جديدي نبود و اشكالاتي كه امثال مانند غزالي بحق يا نا بحق وارد كرده بودند همان موقع هم رخ ميداد، بنابراين شيخ اشراق وظيفه داشت فلسفه را احياء كند. از طرفي ديگر فلسفهاي بيان ميكرد كه با ابن سينا متفاوت باشد. بنابراين از پروژه ابنسينا عبور كرد و درنهايت به ملاصدرا رسيد. اگر مسيري را كه شيخ اشراق طي كرد در نظر بگيريم تا نقطهاي از اين مسير توسط فلسفه مشاء پيش رفت، فلسفه اشراق از نقطه پايان حركت مشاء شروع شد و ادامه پيدا كرد و محصولش حكمت متعاليه شد و ملاصدرا جا پاي سهروردي گذاشت. حقيقتا مفاهيم مشترك زيادي بين اين سه جريان فلسفي وجود دارد و حلقه واسط اين سه جريان فلسفه سهروردي است.
آيا فلسفه اشراق توانايي مبنا شدن در تئوريپردازيهاي سياسي و اجتماعي را دارد؟ يا فلسفه اشراق ذاتاً عزلتگزين است؟
من گمان ميكنم اين امر شدني است. اتفاقاً هيچكدام از اين دو فلسفه مشاء و متعاليه به اندازه فلسفه اشراق قابليت عقلانيشدن اجتماعي و تأثيرگذاري در حوزه اجتماعي را ندارند. ميتوان اين پرسش را به نوع ديگر مطرح كرد كه نسبت فلسفه اشراق با عقلانيت چيست؟ و براي پاسخ به اين پرسش بايد مطرح كرد، عقلانيت چيست؟ من گمان ميكنم با توجه به حيات شخصي و فردي سهروردي و آموزهها و انديشههاي او و آثار مكتوب او، عقلانيت در فلسفه اشراق دو جنبه دارد؛ نخستين جنبه عقلانيت زيستي و وجودي و دومين جنبه عقلانيت معرفتي اوست. ساحتي از عقلانيت به شخص سهروردي و دغدغههاي امر مربوط ميشود كه تعبير به عقلانيت زيستي و عقلانيت وجودي ميشود كه امروزه گاهي به عقلانيت «اگزيستانسياليستي» تعبير ميشود. از آن طرف نقش عقلانيت در ساختار معرفتي اوست و اين دو جنبه معرفتي شيخ اشراق را ميشود از هم تفكيك كرد. نخستين جنبه عقلانيت سهروردي، عقلانيت سرخ است. منظور من از عقلانيت سرخ، عقلانيت زيستي و وجودي در آثار سهروردي است كه بيشترين نمود را دارد. بيشترين نمود عقلانيت معرفتي سهروردي در آثار فلسفي اوست؟ غالبا آثار سهروردي به زبان عربي نوشته شده است. عقلانيت زيستي و وجودي آن در دو اثرش برجسته ميشود؛ يكي رساله عقل سرخ است و ديگري داستان سمبليك و بسيار گويايي است كه سهروردي در يكي از رسالههاي فارسي خودش تحت عنوان مواجهه هدهد و جغد آورده است. آنجا سهروردي داستان عقلانيت را براي مخاطبان بازگو ميكند؛ عقلانيت هدهدي كه به دعوت يك جغدي آمده و گرفتار بيخردي و بيمنطقي جغد ميشود و نهايتا آن جغد اين ميهمان ناخوانده را با چنگالش كور ميكند و از بين ميبرد. عقلانيت سهروردي عقلانيت سرخ است، عقلانيت سرخي كه در قالب يك داستان نمادين عرضه شده است. عقلانيت سرخ همان عقلانيتي است كه در قرن ششم در سرزمين شام نهايتا منجر به قتل سهروردي شد. اين عقلانيت سرخ در مقابل عقلانيت سياه قرار ميگيرد. عقلانيت سياهي كه خود سهروردي در جاهايي به او اشاره كرده است و نمودش بيشتر در داستان غربت غربي اشاره شده است؛ يعني مكاني كه آدم در سياهي غرب و غروب گير ميكند و درحقيقت سرخ بودن این عقل به معناي پويا بودن و رشد عقل ميتواند باشد. مانند خوني كه منشاء حيات است. سهروردي يك همچنين تعبيري را براي عقل به كار ميبرد عقلانيت پويا و زندهاي كه مطرح ميكند محصولش منجر به مرگ سهروردي شد.
عقلانيت مورد نظر سهروردي چه ويژگيهايي دارد؟
عقلانيت زيستي و وجودي همان چيزي است كه در شخصيت سهروردي بايد پيدا كنيد و در يك سنتي كه سهروردي بر آن سنت سوار است.
آيا نميشود عناصر و ويژگي آن را برشمرد؟
يكي از عناصر اين عقلانيت درحقيقت رو آوردن به سنت است. سهروردي در آموزههاي خويش از سنتهاي پيشين به نحو احسن استفاده كرده است. يك زنده بودن و پويا بودن اين عقلانيت است كه شايد نمادش همان سرخي باشد. يكي پشت پا زدن به ركود و انجماد و جايگزين كردن يك نوع اجتهاد است. حيث دوم عقلانيتي كه در آثار فلسفي سهروردي منعكس شده است، كاملا با حيثت نخست گره خورده؛ به عبارت ديگر عقلانيت زيستي و وجودي سهروردي درنهايت به عقلانيت سيستماتيك در فلسفه او منجر ميشود. در مقدمه حكمت اشراق مخاطب آثار و پيامدهاي عقلانيت نخست را به صورت سيستماتيك در عقلانيت دوم ميبينيد. آنجايي كه سهروردي اشاره ميكند و ميگويد ما بايد بگوييم بدترين دورانها دوراني است كه عقلانيت سلب شده است و به جاي اجتهاد تقليد نهاد شده است و درحقيقت با هر گونه شهود عقلاني مخالفت ميشود. بدترين دورانها دوراني است كه اجتهاد و خردورزي و هم اشراق نقد و نفي ميشود. ذوق و كشفيات و علم حضوري به تمسخر گرفته ميشود يعني شهود عقلاني، شهودي است كه در قرآن نيز به آن اشاره شده است.
عقلانيتي كه سهروردي مطرح ميكند ابنسينا در اواخر عمر به آن رسيده بودو عقلانيت سهروردي با عقلانيتي كه ابنسينا در اوايل فلسفيدن طرح ميكند چه تفاوتهايي دارد؟
مهمترين ويژگي اين نوع عقلانيت اين است كه مشرقي است و در مقابل عقلانيت غرب قرار گرفته است. رساله مختصري سهروردي نوشت به نام «غربت غربيه» و در آن رساله داستان سير و سياحت برادري را اشاره كرده است كه از ديار شرق به سمت غرب روانه ميشوند و هر چه به غرب نزديكتر ميشوند با سياهي و تاريكي بيشتري مواجه ميشوند. تا در نهايت اسير غربت و سياهي غرب ميشوند. مهمترين ويژگي عقلانيت به تعبير ابن سينا حكمت مشرقي است و در مواجهه با حكمت غربي كه سهروردي آن را حكمت سياهي ميداند. اين برگرفته از سنت ايراني است كه پيشينه قديمي تاريخي داشته است. ابنسينا به يك معني آغازگر اين جريان بود. ابنسينا در اواخر عمر، دو ـ سه رساله نوشت كه كاملا سمبليك و داستانوار است. همين مسير سرآغاز ورود سهروردي به اين جريان است.
مغربزمين از طريق هانري كربن با شيخ اشراق آشنا شده است؟ آيا در حال حاضر چنين اقبالي وجود دارد؟
«هانري كربن» زحمات قابل توجهي در معرفي سهروردي به دنياي غرب كشيده است؛ البته كربن به وسيله «لويي ماسينيون» با حكمت اشراق و سهروردي آشنا شده است. كربن در جايي نقل كرده است كه من با پيشنهاد شخص ماسينيون با سهروردي و نوشته او آشنا شدم و تا آخر عمر سهروردي دست از سر من بر نداشت. ادامه پروژه سهروردي در غرب متاسفانه شدت و ضعف داشت؛ «هانري كربن» بيشتر بر جنبههاي اشراقي و ذوقي سهروردي تاكيد كرد، به همين دليل كتاب منطق سهروردي را كربن تصحيح نكرد. همين غفلت از مباني فلسفي سهروردي موجب شد غربيها سهروردي را بيشتر بهعنوان صوفي بشناسند. حتي از سهروردي در كتاب «فلسفه اسلامي» نام نبردند. «سيدحسين نصر» كه به نوعي ادامهدهنده مسير كربن است و بيشتر به نگاه سنتي و تاريخي سهروردي توجه داشت، آن پيشينه ايران باستان را در انديشه سهروردي برجسته كرد اما امروز خوشبختانه و البته كمرنگ توسط محققان ايراني و غيرايراني به آن ساحت معرفتي و ابتكارات منطقي و نوآوريهاي معرفتي سهروردي كه در زمان كربن مغفول مانده است كار شده و به جهان معرفي شده است.
چه كاستيهايي در حوزه فلسفه در زمينه فلسفه اشراق در مجامع دانشگاهي و حوزوي وجود دارد؟
سهروردي ايرانيترين فيلسوف مسلمان است كه قلم و نوشتههاي او و هم تفكر و مباني فكري او نشاندهنده اين امر است، در هيچ فيلسوف مسلمان اين اندازه عناصر بومي وجود ندارد. صدالبته اگر خواهان اين هستيم كه فلسفه را به آموزش و پرورش بكشانيم و كودكان و نوجوانان از او استفاده كند به نظر من بهترين ماده اين كار در سهروردي نهفته است كه البته فلسفه كودكان در كشور هنوز فرم خوبي پيدا نكرده است. سهروردي رسالهاي با زبان كودكي و براي كودكان نوشته است و در مقدمه «حكمت الاشراق» اشاره ميكند كه برخي از نوشتهها را در دوران كودكي نوشتم. سهروردي در سن نوجواني و حتي پيش از آن رساله نوشته است. به نظر من نزديكترين فرد به ذهن و زبان و ضمير مخاطبان كودك و نوجوان است. البته فارسينويسي سهروردي مزيت اوست. سهروردي قريب به 13 رساله به زبان فارسي نوشته است و بازخواني آموزشي اين رسالهها ميتواند در بدنه آموزش و پرورش مؤثر باشد.
چرا غربيان بيشتر به ابنسينا پرداختند؟
به نظر بنده سيطره و شهرت ابنسينا قدري مانع شد كه بعد از او، غربيان سراغ بقيه فيلسوفان مسلمان بروند و ترجمه غنيتر از نوشته ابنسينا موجب شهرت ابنسينا در غرب شد. عمده نوشتههاي منطقي و نوآوريهاي معرفتي سهروردي در همين نوشتهها نهفته است كه اساسا تصحيح نشد تا ترجمه شود. نقش سهروردي و تصور غرب از سهروردي بيشتر تصور صوفيمنشانه اشراقي از او بود.
امكان اين بود كه در صورت آشنايي غرب با سهروردي روند فلسفي غرب تغيير پيدا كند؟
من نميتوانم از اين قضيه شرطي حكم كلي صادر كنم. نميدانم اين روند تغيير پيدا نميكرد ولي يك چيزي را ميشود اذعان داشت. سهروردي به صورت كامل غيرمشايي فكر ميكند و در بسياري از آموزههاي منطقي و معرفتشناسي خود با سيستم مشاء و ارسطويي تفاوت دارد. اين دو زمينهاي بوده كه در غرب مغفول مانده است. به اصطلاح «هانري كربن» نه بخش طبيعيات نوشتههاي سهروردي را تصحيح كرد نه بخش منطق او، همين غفلت موجب شد غرب به سمت مباحث اشراقي و ذوقي سهروردي گرايش پيدا كند.

عقلانيت سرخ سهروردي مقابل عقلانيت غرب قرار دارد
رحمت رمضاني:استاد دانشگاه تربيت مدرس، عقلانيت سهروردي را عقلانيت سرخ ناميد و گفت: مهمترين ويژگي اين عقلانيت ـ كه به شهادت شيخ اشراق انجاميد ـ اين است كه مشرقي بوده و مقابل عقلانيت غرب قرار گرفته است.