اين صداي تپنده جان مردم بود كه از دست حكومت سراپا فساد و دروغ و وحشت به جان آمده بودند. به سرعت خبر نارضايتي و اعتراض مردم از طريق ساواك به گوش طاغوت رسيد و به سرعت طرح تشويق مردم مستضعف جنوب شهر براي بازگشت به شهرستانها متوقف شد. روز به روز گرانفروشي زيادتر ميشد و گراني سيمان و آجر و آهن در تهران و همه شهرهاي ايران بيداد ميكرد و كسي جوابگو نبود. اسدالله علم كه وزير دربار شاه بود، به جاي آنكه به فكر رفع محروميتهاي جنوب شهر تهران باشد، براي خوشرقصي و خدمت به محمدرضا شاه دائما در حال ارائه و اجراي طرحهايي نمايشي بود و مدام جشنهايي مثل جشن تاجگذاري را مطرح ميكرد. هويدا نيز در كنار ديگر عمال شاه فقط به دنبال موافقت و تاييد شاه بود و كار مهمي جز رضايت شاه انجام نميداد. بهطور كلي عوامل محمدرضا شاه در حيطه سياست، اشخاص مختلفي بودند كه همه براي خود از نظر مالي، وضع بسيار مرفهي ايجاد كرده بودند. بنياد پهلوي، بنيادي بود كه هيچكس نميتوانست به آن تعرض كند و كساني كه درصدد تشكيل شركت و گسترش آن بودند، بايد با خاندان پهلوي ارتباط برقرار ميكردند، در غير اين صورت به جايي نميرسيدند. در اين ميان محمدرضا شاه از بيماري رنج ميبرد و ادامه بيماري از او، آدمي متعرض و عصبي ساخته بود. رژيم سعي داشت كتاب «انقلاب سفيد» را بين مردم پخش كرده و مردم را به انحاي مختلف تشويق به خواندن آن كند. وضعيت بسيار اسفباري بهوجود آمده بود، كارمندان دولت زير فشار تورم و گراني مسكن به ستوه آمده بودند، اما نميتوانستند حرفي بزنند. كارگران اكثرا بيكار بوده و اين بيكاري عامل اعتراض آنان شده بود. سانسور به اوج رسيده بود و تمام كتابها ميبايد از زير تيغه سانسور ميگذشت. اهل قلم گاه و بيگاه اعتراضهايي از طرق مختلف مطرح ميكردند، اما صداي اهل قلم به جايي نميرسيد. با آنكه اهل قلم ميبايست نقش تعيينكنندهاي بر عهده داشته باشند، اما به جز حضوري كمرنگ، تاثير ديگري نداشتند. مساله ديگري كه دولت به آن اهميت نميداد، گسترش اعتياد در جنوب شهر بود و در كوچه پسكوچههاي ميدان شوش، غار، راهآهن، گمرك، ميدان قزوين شيرهكشهاي مختلفي، شبانهروز مشغول به كار بودند. دولت به جاي رسيدگي به محروميتها در حال اجراي برنامههاي تمدن بزرگ بود. تمام اركان دولت در خدمت طاغوت قرار گرفته بود و قوه مقننه و قوه مجريه و قوه قضاييه بياستثنا در خدمت قدرت مطلق محمدرضا شاه بود. هر روز خبر تازهاي به گوش من ميرسيد. خبري كه بوي اميد و عشق ميداد. خبري كه بوي پيروزي از آن به مشام ميرسيد. خبري از خروش مردمي ميداد كه در مقابل تهديد به سكوت، تهديد به شكنجه و مرگ، از اظهار و ثبوت عشق و ثبات قدم در راه و خط امام باز نميايستادند. قشر دانشجو نقش كليدي در اين جنبش را بهعهده گرفته بود. اين قشر علاوهبر اينكه در كشور در حيطه مبارزه با طاغوت در فعاليت بود، در خارج از كشور نيز روزبهروز گستردهتر و فعالتر ميشد. در كشور انگلستان نيز دانشجويان ايراني در زمينه سياسي فعاليت خوبي داشتند و يكي از گروههايي كه در انگلستان، دانشجويان ايراني را به سمت سياست سوق ميداد، گروه ما بود. اما دانشجويان مقيم آمريكا از نظر تعداد خيلي زياد بودند. تعداد دانشجويان ايران در آمريكا بيش از كشورهاي ديگر بود. مهاجرت ايرانيها به آمريكا دامنه گستردهاي يافته بود، مالكان و سرمايهداران، نظاميهاي مرفه و دستهاي ديگر از جوانان متفكر و تحصيلكردگان در آمريكا در پايان تحصيلات آنجا مقيم ميشدند و يا چون در ايران كار مناسبي پيدا نميكردند به آمريكا باز ميگشتند. فعاليتها و تداومهاي فكري من در انگلستان همچنان ادامه داشت. گاهي كه به فكر مردم ميافتادم، بر چهرهام غباري از غم مينشست. وقتي ميشنيدم جوانان با افتخار در حال مبارزه هستند، مثل اين بود كه تمام لذتهاي دنيا را نصيب من كردهاند. يكي ديگر از دغدغههاي ما، پيگيري تبعيد حضرت امام در عراق بود. دولت وقت ايران با عراق ارتباط سياسي مختلفي داشت و اين ارتباطات سياسي عامل تعيينكنندهاي را در حيطه برخورد با مخالفان در پي داشت. به واقع رژيم وقت از حضور امام در عراق هراس داشت و در خفا هماهنگيهايي با دولت عراق انجام داده بود تا امام را از ايران دور نگه دارند و عراق نيز به كشورمان نزديك بود، پس بهتر بود كه امام به كشوري برود كه از نظر مسافت با ايران فاصله زيادي داشته باشد. سال 1355 با نشيب و فراز فراوان در حال گذر بود. در اين سال كميتهاي به نام كميته برگزاري پنجاهمين سال سلطنت پهلوي تشكيل شد. اسدالله علم، وزير دربار رياست اين كميته را برعهده داشت و شروع به تنظيم برنامههاي مختلف كرد. در برنامهاي كه علم برگزار نمود و سفيران خارجي و ديپلماتهاي كشورهاي مختلف به اين جشن دعوت شده بودند، ناگهان باران و برف به صورت توفاني شروع به باريدن كرد و تمام تداركات اين جشن را به هم ريخت. تمام حركات دربار پهلوي نمايشي بود و الطاف الهي باعث ميشد كه، حقيقت دروني اين اعمال ظاهري براي مردم روشن شود. مساله ديگري كه در سال 1355 انجام شد، انتخابات در آمريكا بود.

گسترش فقر و اعتیاد در جنوب شهر
مأموران شهرداري دولت، موظف به اجراي اين طرح بودند. شهرداري از همان آغاز اجراي طرح با موانع بزرگي روبهرو شده بود و اعتراضهاي مردم فقير جنوب شهر، دولت را تحت فشار قرار داد. چه كسي باور ميكرد رژيمي كه ادعاي تمدن بزرگ دارد، در جنوب شهر پايتخت آن، اين همه فقير و مستضعف ديده شود.