به گزارش خبرنگار ما، بيستوهفتم اسفند پارسال، يك زن جوان به شعبه چهارم دادياري دادسراي امور جنايي پايتخت رفت و دادخواستي ارائه داد.
وي به داديار «رضوانفر» گفت: مادر 56 سالهام «فاطمه- ر» پس از سالها كار در ژاپن، پول خوبي به دست آورد و به تهران برگشت. او در «شهرزيبا» زندگي ميكرد و هر وقت در بيرون خانه، كاري داشت با آژانس نزديك خانهاش تماس ميگرفت. مادرم، هميشه برادرم را در جريان كارهايش ميگذاشت اما به يكباره ناپديد شده و ميترسم بلايي بر سرش آمده باشد.
پرونده با صدور دستور قضايي در اختيار دايره يازدهم اداره آگاهي مركز قرار گرفت و تحقيق تخصصي آغاز شد. پليس در نخستين گام به سراغ خواهر ناتني «فاطمه» به نام «ليلا» رفت و به بازجويي از اين زن آرايشگر پرداخت.
دختر «ليلا» به تازگي عروس «فاطمه» شده بود و شواهد نشان ميداد روابط خواهران ناتني، شكرآب بود. پريشاني در چهره «ليلا» موج ميزد اما اين زن خود را بيگناه ميخواند و ادعا ميكرد از سرگذشت «فاطمه» بيخبر است. كارآگاهان اما در پرس و جو از همسايگان دريافتند «فاطمه» آخرين بار به همراه «ليلا» سوار يك خوردوي سواري شده بود.
با افشاي اين موضوع، تجسس به مرحله تازهتري رسيد و «ليلا» در بنبست اطلاعاتي قرار گرفت. وي كه ميدانست دستش رو شده و هيچ شانسي براي گريز از قانون ندارد، گفت: خواهر ناتنيام پس از سالها زندگي در ژاپن، ثروت زيادي به دست آورده بود. من اما طي اين مدت با وجود تلاش در آرايشگاه نتوانسته بودم به موقعيت او برسم.
«ليلا» ادامه داد: پس از بازگشت «فاطمه» به ايران، حسادتهايم به تدريج بيشتر شد. يك سال پيش زمينهاي فراهم كردم تا با ازدواج دخترم با پسر «فاطمه» به احساسات درونيام پاسخ بدهم. «فاطمه» اما رفتار سردي با دخترم- عروسش- داشت و نهتنها حسادت من كم نشد بلكه تبديل به كينهشتري شد.
زن آرايشگر افزود: بهخاطر كينهاي كه در قلبم رخنه كرده بود تصميم گرفتم خواهر ناتنيام را تنبيه كنم. براي رسيدن به هدفم، خودم را به «فاطمه» نزديك كردم. تمامي تلاشم بر اين بود كه باور كند ميخواهم اختلافهاي فعلي تبديل به صميميت گذشته شود.
«ليلا» اضافه كرد: خواهر ناتنيام، هر از گاهي با خريد و فروش آپارتمان و زمين بر سرمايهاش ميافزود و من با جلب اعتماد «فاطمه» شريكش شدم. در آن بين، اختلافهاي مالي بر آتش كينه من افزود و براي كشتن خواهر ناتنيام به سراغ مرد 75 سالهاي به نام «محمدنبي» رفتم. اين پيرمرد را شوهر يكي از خواهرانم به نام «حسن» به من معرفي كرده بود.
وي اظهار داشت: «محمدنبي» نگهبان يك شركت ساختماني بود. پيرمرد، دو زن و چندين فرزند داشت و ميدانستم بهشدت نيازمند پول است. «محمدنبي» با وجود سن و سال زياد، خيلي قوي بود و هر بار، دست پر به سراغش ميرفتم. بدينترتيب توانستم اعتمادش را جلب كنم و در آخرين روزهاي سال گذشته پيشنهاد دادم با دريافت 10 ميليون تومان، خواهر ناتنيام را سر به نيست كند.
«ليلا» توضيح داد: من با نقشه حسابشدهام، دل «فاطمه» را به دست آوردم و در روزهاي پاياني پارسال به او گفتم مرد پيمانكاري را ميشناسم كه به مشكل مالي خورده و ميخواهد آپارتمان نيمهسازش را در اطراف شهرري، زير قيمت بفروشد.
زن آرايشگر گفت: از «فاطمه» خواسته بودم بهخاطر بر هم نخوردن معامله، موضوع را با هيچكس در ميان نگذارد. او هم پذيرفت و به جاي كرايه تاكسي از آژانس هميشگي، سوار ماشين يك راننده ناشناس شديم و به سمت شهرري به راه افتاديم. «محمدنبي» در ورودي آپارتمان نيمهساز منتظرمان بود كه من و خواهر ناتنيام از ماشين پياده شديم. در لحظه درگيري، من از «فاطمه» فاصله گرفتم و «محمدنبي» او را هل داد. در آن بين، سر «فاطمه» به ديوار خورد و او بيهوش شد. وقتي مطمئن شدم خواهر ناتنيام مرده از آنجا خارج شدم و بعدا فهميدم پيرمرد، جنازه را به چاه انداخته است.
به دنبال اين اعترافهاي تكاندهنده، پرونده از دايره يازدهم اداره آگاهي مركز به دايره دهم (ويژه قتل) سپرده و «محمدنبي» نيز بازداشت شد. وي با ديدن «ليلا» گفت: از 20 سال پيش با «حسن» دوست بودم. يك سال پيش «حسن» به من گفت خواهرزنش كه آرايشگر است براي تعمير ساختمانش به يك كارگر نياز دارد. من كه پس از سالها كار در ساختمان، مهارتهايي داشتم به اين زن معرفي شدم اما هيچ خبري از تعميرات نبود.
پيرمرد اضافه كرد: زن آرايشگر با پول، لباس و مواد غذايي به ديدنم ميآمد و ميگفت براي رضاي خدا به خانواده پرجمعيتم كمك ميكند. «ليلا» و «حسن» اواخر سال گذشته با يك كيسه مشكي به سراغم آمدند. آنان ميگفتند با يك گوسفند تصادف كردهاند و ميخواهند لاشه حيوان زبان بسته را به چاه بيندازند. «ليلا» و «حسن» تاكيد داشتند كه درون كيسه را نگاه نكنم. من هم كيسه سنگين را به چاه انداختم.
با اطلاعاتي كه «محمدنبي» ارائه داد پليس و كمكرسانان آتشنشاني تهران به سراغ چاه متروك رفتند و بقاياي جنازه زن نگونبخت را بيرون كشيدند.
«محمدنبي» و «ليلا» ميخواستند پاي چند نفر از اعضاي خانواده «فاطمه» را هم به اداره آگاهي باز كنند كه «حسن» 78 ساله دستگير شد.
وي گفت: من كشاورزم و يك عمر با آبرو زندگي كردهام. من هيچ اطلاعي از نقشه قتل نداشتم. دو خواهر ناتني بهخاطر مال دنيا، هميشه از هم بد ميگفتند و اين اواخر با اينكه پسر و دخترشان با هم ازدواج كرده بودند اختلافهايشان بيشتر شده بود.
در ادامه بازجوييها «محمدنبي» اظهار داشت: در آپارتمان نيمهساز، زن آرايشگر بود كه خواهر ناتنياش را هل داد و من فقط جنازه را به چاه متروك بردم.
وي اما در تازهترين بازجويي گفت: من «فاطمه» را به عقب هل دادم و بعد از اطمينان از مرگش، جنازه را در گوني و نايلون بزرگ گذاشتم و در شهر ري به چاه 20 متري انداختم.
پرونده در دادسراي شهرري تحت رسيدگي است و يكي از دختران «فاطمه» كه در ژاپن زندگي ميكند براي پيگيري ماجرا به تهران آمده است.

خواهرناتني، قرباني حسادت زنانه
تدبیر خبر: زن سالخوردهاي كه پس از سالها كار در ژاپن، سرمايهدار شده بود در بازگشت به تهران، قرباني حسادت خواهر ناتني شد.