مينويسي دريا كه بخروشد در دل ملت تو، و به آسمان كه ميرسي پرواز آغاز شده است. حرف به حرف دردهاي خودت را با نيازها، خواستهها و ضرورتهاي دانستن مردم جانشين ميكني. حالا تو تبديل شدهاي به وجدان عمومي ملت خودت. وجداني كه تو را در مسير درست نگه ميدارد و بايد پاسبان قلمت باشد. اگر قدرت قلمت چنان بود كه نشكند، نهراسد و فروخته نشود، و جز به قصد تامين منافع و مصالح ملت به حركت درنيايد، آنگاه نمايندگي وجدان عمومي و افكار عمومي را به دست آورده. حالا سنگلاخ و دشواري راه بيشتر شده است. چون تو بايد با تمام وجود به ميهن و ملت خود عشق بورزي، از كينه و دشمني بپرهيزي و سطح هوشياري ملي را افزايش دهي اما به ناچار بايد خطاها را هم به رخ بكشي، خشونتها و بديها را پيش چشم بياوري و از غفلتهاي ملت خود در بزنگاههاي حساس و تاريخساز گلايه كني و اين البته اگر نه به اندازه نشتري دستكم به قدر نيش زنبوري آزاردهنده است. اما چه باك. روز خبرنگار، روزي براي تجديد محبت بين اهالي مطبوعات و آنهايي است كه همواره در معرض تندي قلم و تيزي نگاه خبرنگاران قرار ميگيرند. امروز، روز الفت و مهرباني است. روزي كه قرار است تلخيها و تنديها، و شكستنها و فروريختنها را كنار بگذاريم و آنها را فراموش كنيم. به همديگر يادآوري كنيم كه صحبت كردن از آن سبوي شكسته و پيمانه ريخته دردي را دوا نميكند پس دستها را سايبان چشم كنيم و به تماشاي طلوع فرداهاي نيامده اميدوار باشيم. نيز اميد را جانمايه حركت خود و ملت خود براي رسيدن به اهداف بزرگ ملي قرار دهيم. در چنين مسيري و با چنين نگاهي انتظار اين است كه ناهمراهيها جاي خود را به همراهيها بدهند. ناهمدلي برود و همدلي كه از همزباني خوشتر است، بر جان و جوهر قلمها شيريني بنشاند. بايد از اين شكر براي كام دوستان شربت گوارا ساخت؛ هرچند اگر مجبور باشي چونان شمعي در آتش پروانه گل كني؛ قطرهقطره بسوزي كه روشنايي از خانه همسايه نرود و كوچهها خاطرات عبور آهسته باران از شهر را در حافظه قلم و قدم تو نگه دارند. احساس مسووليت، انگيزشي است كه براي پاسخ درخور به آن بايد اختيار متناسب با آن نيز باشد. چنانچه در طول يك سال گذشته مبناي تعامل وزارت ارشاد با مطبوعات قانون بوده است و تسهيل در فعاليت روزنامهنگاري در كشور، اميد ميرود تداوم اين روند به انبساط وضعيت روزنامهنگاري بينجامد.
و نياز به گفتوگوي ملي درباره مسائل مختلف، از طريق رسانههاي ارتباطجمعي هدايت شود. حد مجاز قانون براي آزادي، هرچند نيازمند فراخي است اما همين مقدار هم براي بودن، نوشتن و روشنگري كردن در فضاي همدلي كافي است. به هر روي اگر از تنديها و تيزيهاي نقدها و گزارشهاي يك سال گذشته ما كمي تا قسمتي دلخور شدهايد، خب امروز وقت آشتي و دوستي دوباره است. چون امروز روز خبرنگار است پس بر شماست كه با ما مهربان باشيد و ما را ببخشيد. ما هم به شما قول ميدهيم از فردا، روز از نو روزي از نو؛ اما شما نگران نباشيد. مردادهاي سالهاي بعد هم، همگي روز هفدهم دارند و شما هم همين آدمهاي مهربان همين سالها باقي خواهيد ماند. دلجويي ما را بپذيريد.

نمك به نشتر اين زخم
بهروز قزلباش: حرف به حرف و نقطه به نقطه همنشيني الفاظ را بهانه ميكني كه دردها و رنجها، حسرتها و دريغهاي ملت خود را بنويسي. مينويسي؟! مينويسي باران، كه ببارد بر اندوه خيابانها و بيابانها، ميبارد؟