گرماي 50 درجه آبادان هر كسي را وسوسه ميكرد كه تن به آب بزند. در خانه يكي از همين انگليسيها مرد باغباني بود كه خودبهخود مواظبت از آب استخر نيز به عهده او بود. هيچ غريبهاي نبايد در استخر برود. باغبان پسري داشت كه هر از زماني با احتياط فراوان تني به آب ميزد و از خنكاي آن، آن هم در بعدازظهر تابستان لذت ميبرد. در يكي از همين بعدازظهرها كه پسر در آب غوطه ميزد ناگهان صاحبخانه انگليسي پيدايش ميشود و از پشت شمشادها با باغبان صحبت ميكند. باغبان بهخاطر از دست ندادن كارش و اينكه وانمود كند كسي در استخر نيست. دست روي سر بچه گذاشته و با فشار بچه را زيرآب نگه ميدارد تا حرف مرد انگليسي تمام شود و برود. در اين مدت براي بچه در حال خفهشدن قرني ميگذرد. بهگونهاي كه خواننده احساس ميكند پسر ديگر از دست رفته است. انگليسي ميرود. پدر دست از روي سر پسر برميدارد. بچه با نفس بريده و با بدبختي از استخر بيرون ميآيد و راه خويش ميگيرد و به حرفهاي ملاطفتآميز پدر جواب نميدهد. اين داستان واقعا استثمار و استعمار مردمان بدبخت جهان سومي را به خوبي نشان ميداد. امكان نداشت كسي داستان را بخواند و خود را به جاي پسر در حال خفگي نبيند. حال اين داستان هم حكايت «استخر» است. فضا امروزي شده. صاحبخانه بيگانه نيست. عموي هر دو پسر است. بچهها به خودشان حق ميدهند از استخر خانه عمويشان استفاده كنند. استخر با آب زلالش آن هم در گرماي بعدازظهر تابستان توجيه مناسبي است كه دو برادر كوچك براي خود دارند. اينجاست كه فاصله طبقاتي به بدترين وضع خود را نشان ميدهد. با زنعمويي تازه به دوران رسيده و متفرعن روبهرو ميشوند كه البته فقط صدايش را ميشنوند و خودش را نميبينند. در اين هنگام صدايي ديگر آمد و سكوت بين مرد و بچهها را شكست «كيه محمد ! باكي كار دارند؟» محمد گفت: نميدانم خانم! فكر كنم پسر برادر. . هنوز حرف مرد تمام نشده بود كه زن در جوابش گفت: «يك دقيقه بيا» طبيعي است كه زن در اينجا چه ميگويد. برادر كوچكتر كه سخت تشنه است بيتابي ميكند. براي او جرعهاي آب خنك از هزاران استخر مهمتر است. برادر بزرگ دست برادرش را ميگيرد و باز ميگردند. خواننده همان فاجعهاي را احساس ميكند كه هنگام خواندن داستان فرهاد كشوري گريبانش را ميگيرد. مساله مهم اين است كه نويسنده براي دو برادر دلسوزي نميكند. يا براي زنعمو شعار نميدهد. همه اينها را به عهده خواننده ميگذارد. اين نوع داستانها را گويي نويسنده با شراكت و همدردي خوانندگانش مينويسد و چون به خواننده شخصيت داده ميشود، خواننده نيز سعي ميكند ناظر خوبي براي داستان باشد. در مقدمه داستان نويسنده در چند سطر موقعيت استخر خانهعمو را توضيح ميدهد. وقتي از گرما و تابستان صحبت به ميان ميآورد تمام حق را به طرف قهرمانان داستانش بازميگرداند. در داستان تقابل خاموش و بيصدا بين نيروي خير و شر در جريان است. با اين تفاوت كه واقعيتها بيشتر مدنظر نويسنده بوده است. در اين نوع زندگي كه عقدههاي سركوفته آن را ميسازند، امكان پيروزي نيروهاي خوب (طبقه عام و بيچيز مردم) در مقابل نيروي شر (طبقه تازه به دوران رسيده و به ناگهان ثروتمند شده و بيسواد) وجود ندارد. جز اينكه اميد و تصميم براي روزهاي بهتر در دل دو برادر جوانه بزند. پايانبندي داستان بسيار زيباست.

درباره خانه عمو از مجموعه داستان روياي ماهي قرمز
امين فقيري: چند سال پيش داستاني از فرهاد كشوري خواندم با نام «استخر»، فكر كنم تا عمر داشته باشم نتوانم اين داستان را فراموش كنم. داستان به زماني برميگشت كه هنوز انگليسيها در پالايشگاه نفت همهكاره بودند. بهترين خانههاي سازماني با ديوارهايي كوتاه از شمشاد و اكثر آنها «استخر» داشتند.