معناي بازيگري براي من روي پرده و سردر سينمابودن، نبود. فكر ميكردم اگر قرار است بازيگر شوم بايد بيشتر از اينها باشد و توانايي آن را داشته باشم كه بتوانم شخصيتها و تيپهاي متفاوت را بازي كنم. براي همين تلاش كردم و در كنار سختيهاي رسيدن به نقش لذت آن را هم بردم، اما در مورد «شبانهروز» اصلا فيلمنامه را نخواندم. به من گفتند آقاي عليمحمدي و بنكدار قصد دارند فيلمي را شروع كنند و نقشي را هم براي تو در نظر گرفتهاند. در عين حال گفتند همه نقشها تقريبا حجمي مساوي دارد و همه هستند. من تعريف كارگرداني اين آقايان را شنيده بودم و اينكه كارهايشان را با حساسيت و وسواس دنبال ميكنند. فيلمي از آنها نديده بودم، اما تعريفشان را شنيده بودم. نقش را پذيرفتم و قراري هم گذاشتم و به دفتر رفتم. احساس ميكنم همه به اين كار احترام گذاشتند، زيرا معتقد بودند «شبانهروز» كار خوبي است كه پشت آن انديشه است. همه ما بازيگران با همراهي هم آمديم و سعي كرديم اين فيلم ساخته شود. واقعا اگر قرار بود همه ما سر مواضع خودمان بمانيم اين همه بازيگر اينچنين در كنار هم جمع نميشد. من براي كارم ارزش زيادي قائلم و زحمت زيادي كشيدهام و خيلي تلاش كردم و خيلي خواستم به نقش برسم. اين نقشي نبود كه فكر كنم تيپ است و بايد تلاش خاصي براي آن كنم و قرار بود خودم را در قالب آن شخصيت بازي كنم و نميخواستم خودم را عوض كنم و مثلا همانند «دعوت» لري حرف بزنم يا مثل «اتوبوس شب» عربي حرف بزنم. نيازي به اين چيزها نبود و خوشبختانه واكنش اين بود كه كار من را رضايتبخش ديدند. درست صحنه رستوران بود كه با خانم كرامتي صحبت ميكردم و احساس ميكنم يكي از بهترين سكانسهايم شد و وقتي فيلمنامه را خواندم فكر كردم نميتوانستم بهتر از آن بازي كنم. در ادامه فيلمنامه را كامل خواندم و بخشهاي ديگر نقش هم دستم آمد.

درباره «شبانهروز» و بازيگرش اعتماد كردم
محمدرضا فروتن: اوايل يادم است وقتي «قرمز» را بازي كرده بودم، با خيلي از كارگرداناني كه به من مشورت ميدادند يا با آنان صحبت ميكردم، وقتي حرف از بازي من در نقشهاي مختلف ميشد، ميگفتند بهتر است در قالب ستارهاي كه خيلي تغيير نميكند كار كنم، اما من با اينكه نميدانستم چقدر از پسش بر ميآيم دوست داشتم كاراكترهاي مختلف را بازي كنم.