البته نه ماركسيست به معناي دقيق كلمه بلكه همانگونه كه گفتم از نوع آمريكايياش. درواقع بهتر است بگوييم ررتي به دنبال ماركسيسم بدون ماركس آن هم تنها براي آمريكا بود. از اين جهت او را بايد دنبالهروي متفكريني همچون جان ديويي و همفكران ديگرش پنداشت. كساني همچون ويتمن و ديويي و در نوع جديدتر، ررتي در يك خط قرار ميگيرند.
اما آذرنگ در اين كتاب به شرح زندگي و ديدگاههاي او ميپردازد. بزرگترين فيلسوف معاصر آمريكا در بستري ميزيست كه سرشار از انديشههاي مختلف و نيز انتقاد بود. او مدام مورد انتقاد قرار ميگرفت. يكي از انتقادها هم اين بود كه ميگفتند او با بازتوليد ناسيوناليسم آمريكايي است و در شمایلي ديگر ميكوشد. پربيراه نميگفتند البته. ررتي به واقع به دنبال چنين چيزي بود. آمريكا را مانند امپراتوري بزرگ و قدرتمندي ميدانست كه براي نجات جهان بايد قدرتمند و تجهيزشده باقي بماند. او ميگفت اگر آمريكا قوي و قدرتمند و بزرگ نباشد آنوقت آينده جهان چه خواهد شد؟ سوال خوبي است. بدون آمريكا آينده جهان چه خواهد شد هيچ؛ بدون آمريكا هم ميتوان زندگي كرد. اما باور اين موضوع براي ررتي سخت بود. شايد ادامهدهنده چنين راهي را به نظر من بتوان در انديشههاي چامسكي مشاهده كرد.
در كتاب باب آشنايي با ريچارد ررتي، عبدالحسين آذرنگ پس از توضيحي كوتاه درباره زندگياش به فلسفه و سير فكري ررتي ميپردازد. او را كه پراگماتيسم و سپس پراگماتيست نو خواندهاند به شرح و نقد ميكشد تا در وراي اين نظريه چهره واقعيتري از ررتي نشان دهد.
ريچارد ررتي بزرگترين فيلسوف آمريكايي است. وي نظرات بديعي در سنت پراگماتيستي ارائه كرده است.
ررتي در ۴ اكتبر ۱۹۳۱ در شهر نيويورك و در خانوادهاي چپ، اصلاحطلب و ضداستالينيسم متولد شد. طبق گفته خود خانواده او اگر تروتسكيست نبودند، لااقل سوسياليست بودند. در ۱۹۴۹ مدرك كارشناسي علوم انساني و در ۱۹۵۲ كارشناسيارشد خود را دريافت كرد.
ررتي همچنين سفري به ايران داشت. در خردادماه 1384 به ايران آمد و چند سخنراني داشت. در آن زمان سخن ررتي در ايران هيچ جدي گرفته نشد. بسياري گمان كردند كه او سواد چنداني ندارد و ما مقهور يك آمريكايي با مدرك دكترا قرار گرفتهايم. اما حقيقت چيزي جز اين بود. ررتي فلسفه زباني را دنبال ميكند از اين جهت بعيد نبود كه او مسالهاي بنيادين و سخت را در گفتاري ساده دنبال كند و اين در گمان برخيها به بيسوادي و سهولت مبحث منجر شود.
در هر حال پس از اين اتفاق بود كه كتاب «كشورشدن كشور» نوشته ريچارد ررتي توسط عبدالحسين آذرنگ به فارسي ترجمه شد. خشايار ديهيمي نيز كتابي از او را ترجمه كرد كه اين دو به فهم ما از گفتمان ررتي كمك كرد.
كتاب كشورشدن كشور نيز كتاب بسيار مهمي است. ررتي در اين كتاب درواقع تمام روياهاي خود درباره آمريكا را به رشته تحرير در ميآورد.
اين كتاب از نظر چهارچوب و نظريه بسيار به كتاب «امپراتوري» نوشته مايكل هارت و آنتونيو نگري پهلو ميزند و از سويي در همين كتاب ررتي ميتوان رگههایي بسيار مهم و برجسته از نظر و آراي ويتمن و ديويي را مشاهده كرد.
در هر حال شناخت اين فيلسوف آمريكايي كاري است كه ميتواند به دريافتهاي ما از نوع تفكر فلسفي آمريكاي جديد كمك كند. ريچارد ررتي فيلسوفي نيست كه بدون آن بتوانيم آمريكا را بشناسيم.
از اين گذشته شرح مفصلي درباره آنچه نظريه نوپراگماتيسم ريچارد ررتي ميخوانند در اين كتاب آمده است.
هرچند خود ررتي نسبت به اتلاق اين نظريه به خود منتقد بود و حتي به آناني كه او را پستمدرن ميخواندند ميتاخت اما با همه اينها او را بايد در سنت پراگماتيستها جاي داد يا اينكه براي او جايگاه جديدي در جدول مندليف فلسفي يافت. از اين رو كتاب جديد آذرنگ كه دومين كتابش درباره ررتي است لااقل ميتواند به ما نشان بدهد ررتي چگونه زيست و به چه چيزهايي فكر ميكرد.

زندگي و انديشه ريچارد ررتي
فرشاد قربانپور: «باب آشنايي با ريچارد ررتي» عنوان كتابي است كه بهتازگي توسط عبدالحسين آذرنگ منتشر شده است. ررتي از مهمترين فلاسفه قرن بيستم آمريكا است كه البته عمرش به قرن بيست و يكم هم رسيد. او را در اصل بايد ماركسيستي آمريكايي پنداشت.