حادثه سينما ركس، همچون آواري بر سر دولت ريخت. آموزگار وقتي شنيد كه شاه، روي تخت بيمارستان، شريفامامي و چند تن از فراماسونهاي پير را خواسته است، دانست كه كار او پايان گرفته، اما ميبايست منتظر حوادث بماند. شايد در اين ميانه، معجزهاي دولت او را نجات دهد. همان روز تظاهرات گستردهاي چند صد هزار نفري در تهران، تبريز، رشت و اصفهان برپا شد. آموزگار، دريافت كه بايد كرسي صدارت را ترك گويد. استعفانامهاي نوشت، و به دفتر شاه فرستاد. شبهنگام احضار شد كه شاه به او بگويد كه به ميزان «ميهنپرستي» و «شاهدوستي» او واقف بوده و هست.
با سقوط دولت آموزگار، راهحل ارائهشده دموكراتهاي آمريكا براي حكومت ايران همه به بنبست رسيد. اينك شاه و طرفدارانش در ايران و آمريكا به دست و پا افتاده بودند تا «رژيم» را نجات دهند، و پيشروي نهضت ضدرژيم را متوقف كنند. روزنامه تايمز لندن نوشت: «سقوط دولت آموزگار، دولت تكنوكرات سختگيري كه براي جبران اشتباهات گذشته رژيم ايران به روي كار آمد، نهتنها نشانه وخامت اوضاع ايران و احتمال سقوط رژيم سلطنتي است، بلكه نشانه شكست سياست حقوق بشر كارتر است كه نتوانسته منافع غرب را در يك نقطه مهم و استراتژيك جهان، تامين كند. اين سياست تبليغاتي در دستهاي آلوده شاه، و گروه بيتجربه كارتر، حوادث امروز ايران را باعث آمد. مردم ايران اين خوشاقبالي را، از اشتباهات اين دو تن دارند.»
لحظه به لحظه از فشار تاريكي شب كاسته ميگشت و مبارزات مردم غيور ايران وارد مرحلهاي تازهتر ميشد، عليرغم آنكه طاغوت آخرين ماههاي عمر خود را سپري ميكرد، فرصتهاي تازهاي براي همه اقشار مردم بهوجود آمده بود. با اين حال، هنوز ساواك قدرت داشت و در دستگيري مبارزان تلاش ميكرد. در تهران مبارزان به جاي اتاقهاي گرم و روشن، آگاهانه راه مبارزه در پيش گرفته و سلولهاي نمناك و تاريك را ترجيح ميدادند. اين مبارزان حبس رفته و زجركشيده، همه اميدوار به آزادي بودند، در بدترين دقايق زندان ميدانستند شاهد پيروزي را در آغوش خواهند كشيد. هنوز ملت ايران از فاجعه سينما ركس آبادان اندوهگين و سوگوار بود. دو هفته پس از فاجعه آبادان و در آغاز دومين هفته دولت شريفامامي نخستين موج عظيم همبستگي مردمي، كشور را فرا گرفت. صبح روز عيدفطر در 13 شهريور،يك ميليون نفر در تهران و جمعيتهاي انبوه در ديگر شهرها در خيابانها به راه افتادند، به نماز ايستادند و باز به راه افتادند. حركت آرام و شكوهمند اين درياي انساني، هماهنگي و معنويت نمازگزاران ايستاده در كوچهها و خيابانها و ميدانها و به سجده افتاده بر آسفالت خيابانها، ناظران را در برابر اين پديده بشري شگرف مجذوب و درمانده ميساخت و انسان در لحظاتي ميپنداشت كه فرشتگان خدا، زمين را تسخير كردهاند! راهپيمايي عيد فطر و به نماز جماعت ايستادن در كوچه و خيابان، نخستين تظاهر پهناور اعتراض آرام و مسالمتآميز بود و نخستين بيان عام يك نارضايتي همگاني، و نخستين نشانه انكارناپذير پيوستگي همه طبقات مردم در برابر حكومت ستمكاران بود. اكنون ناراضيان خاموش و آزردگان فرومانده، تصميم خود را گرفته بودند: بايد يكدل و يكصدا و بيدار و استوار ايستاد. اين نمايش پرجلال همدردي، همبستگي و همصدايي، با آن همه نظم و آرامش باورنكردني، هيبت بيداركننده و رعبانگيزي داشت. همين هيبت رعبآور منكوبكننده بود كه رژيم را بهتزده و درمانده ساخت و به جاي آنكه بيدار كند، ديوانه كرد. در مدتي كمتر از چهار روز تظاهرات و راهپيماييهاي آرام پايتخت، كه اكنون با پرتاب گل به سربازان و پاسبانان همراه گشته بود خونين شد و پس از 15 سال كشتار گروهي و علني از سرگرفته شد. دولت شريفامامي فرياد تظاهركنندگان روز شانزدهم شهريور را با گلوله پاسخ داد و تعدادي را از پاي درآورد. برقراري حكومت نظامي در تهران، چند ساعت پس از كشتار شانزدهم شهريور، جز اين نبود كه رژيم خواهان آن نيست كه مردم كمترين فرصتي براي ارزيابي توانايي خود داشته باشند. هرچه زمان جلوتر ميرفت، ما نيز در بيرمنگام و شهرهاي ديگر انگلستان فعاليت خود را افزايش ميداديم و جلسات متعددي برگزار ميكرديم، من در اين جلسات از انقلاب اسلامي به رهبري حضرت امام، لزوم مطالعه بهمنظور ضربهزدن به نظام شاهنشاهي، مطالعه براي دستيابي به راهحلهاي سرنگوني نظام حرف ميزدم. خبرهاي تازهاي از تشكل مخفي و شاخه نظامي كه گرداننده اصلي آن شهيد نامجو بود، به گوش ميرسيد. گروه مخفي زيرنظر نامجو در اكثر يگانهاي ارتش نفوذ و مهرهچيني كرده و اين كار آنقدر عميق بود كه حتي شهرهاي كوچك نيز از قلم نيفتاده بود. نامجو در تهران نيز خودش رشته كارها را به دست گرفته، با بعضي از سران ارتش عليرغم خطرات احتمالي آن در تماس بود. يكي از دوستان ميگفت: يك بار من شهيد نامجو را در يگان خود ديدم، از او پرسيدم اينجا چه كار ميكني، گفت آمدهام با سرلشكر فلاحي صحبت كنم و او را كه داراي خانوادهاي مذهبي و پايبند به امور اسلامي است دعوت به همكاري جهت مبارزه نمايم.

سقوط دولت آموزگار
ولي در شرايطي كه هيچ سخن درستي هم از زبان كارگزاران حكومت، به باورها راه نمييافت؛ اين ترفند نيز بياثر ماند. مردم در گفتوگوهاي درگوشي، دولت و ساواك را ايجادكننده اين حريق قلمداد كردند.