افزايش مخاطبان موسيقي سنتي ايران
كيخسرو پورناظري: ما در اين برنامه با شكل و شيوهاي جديد روي صحنه خواهيم رفت، اتفاقي كه در برنامه جديد ما نيز رخ داده است و ما با شكل و شيوهاي جديد روي صحنه ميرويم. اين اتفاق نيز اجتنابناپذير است؛ چرا كه هر گروهي بايد در زماني كه ميخواهد برنامهاي را روي صحنه برده يا آلبومي را منتشر كند، بايد همراه با اقتضائات زمان پيش رفته و علاوهبر آن تواناييهاي خود را مورد سنجش قرار دهد. در اين باره نميتوان هميشه ثابت فكر كرد و ثابت كارهايي را به انجام رساند. به همين خاطر است كه در دهههايي كه از عمر گروه شمس ميگذرد، ما با خوانندگان متفاوتي روي صحنه رفتهايم و اين مسالهاي طبيعي است كه گمان ميكنم در طول عمر فعاليتهاي موسيقايي يك گروه وجود دارد. هماكنون همكاري ما با «عليرضا قرباني» نيز به همين خاطر است؛ يعني علاوهبر آنكه يك كشش و تمايل دوطرفه براي همكاري وجود داشته است، جنس صداي او به گونهاي است كه ميتواند ما را در رسيدن به اهدافي كه براي برنامههاي اخير خود به آن احتياج داريم، كمك كند و اين در حالي است كه ممكن است ما در برنامههاي آتي خود از حضور خوانندهاي ديگر بهره بگيريم. نه ما و نه هيچ خواننده حرفهاي بايد خود را محدود به فعاليت تنها با يك گروه خاص كنند. در اين ميان نميتوان اين مساله را از ذهن دور داشت كه خوانندگي يكي از اركان موسيقي ما به شمار ميرود و درست به همين خاطر است كه كلام در موسيقي سنتي ما از اهميت فوقالعادهاي برخوردار است و شايد به اين دليل گاهي مباحثي چون خوانندهسالاري و... به ذهن عدهاي خطور ميكند كه به هيچ عنوان نميتوان آن را درست دانست. اساس گروه ما نيز كه بر پايه «تنبورنوازي» است چيزي جداي از اين مساله نيست و درست به همين خاطر است كه خواننده و كلام در موسيقي گروه ما نيز از اهميت فوقالعادهاي برخوردار است. تنبور داراي مقامهايي است و موسيقياش بر پايه اين مقامها استوار است. ضمن اينكه داراي پردهبنديهايي نيز هست. ما نسبت به اين پردهبنديها به آهنگسازي و تنظيم و اجرا ميپردازيم. يك وقتهايي هم هست كه مشتركاتي ميان پردههاي تنبور و موسيقي سنتي وجود دارد كه ما از آنها استفاده ميكنيم. شايد ميتوان گفت كه بهخاطر تلاشهايي كه ما در اين زمينه انجام دادهايم، موسيقي تنبور هماكنون عموميتر شده و امروزه اكثر مردم عادي نيز تنبور را ميشناسند. نمونهاش مخاطبان گروه شمس است و استقبالي كه از برنامهها و همچنين آلبومهايي ميشود كه توسط گروه ما منتشر ميشود. شايد يك دليل آن اين است كه اين ساز تاثير عجيبي دارد و كمتر سازي است كه داراي چنين تاثيري باشد. درونمايه اين ساز و همين طور كيفيتش، اثر مستقيمي در شنونده دارد. تنبور بدون اغراق داراي قدمتي 10 هزار ساله است و700 سال است كه در مراسم راز و نياز و نيايش مردم غرب كشور بهويژه كرمانشاه مورد استفاده قرار ميگيرد. به هر حال هماكنون استقبالي كه از اين ساز ميشود، اين اميدواري را به وجود ميآورد كه موسيقي سنتي عليرغم تمام نامهربانيهايي كه در حق آن شده است، همچنان مخاطبان خاص خود را داراست. اما همين حالا هم ميبينيم وقتي استادان اين عرصه كنسرت ميگذارند، بليت كنسرتشان زود تمام ميشود. پس معلوم است كه موسيقي اصيل ايراني هنوز طرفداران خود را دارد. مخاطباني هستند كه به دنبال اين سلايق و علايق ميروند. درواقع، بزرگترين حامي ما در موسيقي از گذشته تا امروز مردم بودهاند. به نظر من موسيقي اين توانايي را دارد كه سطح هنري جامعه را ارتقا دهد، اما مشكل جامعه هنري ما درحال حاضر نبود امكانات و فضاي ايدهآل است.
قابليتهاي جهاني موسيقي ايراني
عليرضا قرباني: من در اين سالها با تعدادي از اركسترهاي بزرگ همكاري داشتهام كه از آن جمله ميتوان به اركستر موسيقي ملي يا اركستر مجلسي ايرانيان به سرپرستي فردين خلعتبري اشاره كنم. دليل اين ماجرا اين است كه گمان ميكنم از آنجا كه تجربههاي اندكتري در اين زمينه در حوزه موسيقي سنتي انجام شده، نياز به تجربههاي نو در اين زمينه است. البته من همواره در اين سالها تجربه همكاري با گروههاي كوچك را نيز داشتهام، اما از آنجا كه اركستر موسيقي ملي اهميت فراواني در عرصه موسيقي ايران داشت، طبيعتا آن زمان بيشتر مورد توجه قرار ميگرفت و به چشم ميآمد. فعاليتهاي اين اركستر البته بهخاطر بيتدبيريهاي مسوولان موسيقي مدتها متوقف شد كه اميدوارم هرچه سريعتر دوباره حضور پررنگتري از آنچه هماكنون مشاهده ميكنيم، در آن ديده شود. در عين حال اعتقاد من بر اين است كه تمام خوانندگان و آهنگسازاني كه در حوزه موسيقي ايراني فعاليت ميكنند؛ بايد هر دو مساله را مورد توجه قرار داشته باشند. چراكه ضمن آنكه فعاليت در حوزه اركسترال، زباني جهانيتر است، نيازمند قابليتهايي است كه چنانچه خوب و كامل به اجرا درآيد، اثرگذاري خوبي خواهد داشت. در اين سالها البته بسياري از آهنگسازان از پيشكسوتان عرصه موسيقي گرفته تا جوانترها فعاليتهاي مهمي در عرصه موسيقي اركسترال داشتهاند، اما متاسفانه گروههايي كه بتوانند آنها را به خوبي به اجرا دربياورند، وجود نداشته است. به همين خاطر است كه آثاري از اين دست كمتر شنيده ميشوند. خوانندهاي كه ميخواهد يك اثر اركسترال را به اجرا درآورد، بايد بسياري از المانها را داشته باشد و صدايش به شكل كامل در خدمت اركستر قرار گيرد. از طرفي جنس و رنگ صدايش بايد با اركستر هماهنگ باشد.
همواره يكي از خواستههاي ذهني من اين بوده است كه موسيقي ايران در قالب اركسترهاي بزرگ گنجانده شود. البته رسيدن به اين هدف كار بسيار سختي است و هر آهنگسازي نميتواند موسيقي ايراني را براي اركستر بزرگ تنظيم كند، اما در صورت رسيدن به اين مساله ميتوان اميدوار بود كه موسيقي ايراني بتواند ابعاد جهاني خود را نيز نشان دهد. در اين راه تجربههايي در فرم گلهايي انجام شده كه ميتوان در همان مسير گام برداشت يا به شكل مدرنتري كار كرد، اما در هر صورت لازم است تا رنگ و بوي ايراني خود را حفظ كند. تمام اين اقدامات البته در شرايطي به نتيجه خواهد رسيد كه رنگ و بوي ايراني همچنان دركارها ديده شود. در اين صورت حتي اين مساله ميتواند منجر به تكامل و شناخت موسيقي سنتي ايران باشد. ما بايد در تمام زمينهها فعاليت داشته باشيم و نبايد تنها خود را محدود به آنسامبل موسيقي سنتي كنيم. كمااينكه در تمام دنيا موسيقي در حال تحولات گستردهاي است و آهنگسازان ملل گوناگون فعاليتهاي گوناگوني در زمينه تلفيق موسيقي انجام ميدهند. هماكنون بسيار ضروري به نظر ميرسد كه نوع ارائه و اركستراسيون موسيقي ايران متحول شود، اما در عين حال نبايد خيلي ساختارشكني كرد تا موسيقي ايراني رنگ خود را از دست بدهد. در اين زمينه جواناني كه وارد اين عرصه ميشوند، ميتوانند بسيار موثر واقع شوند، آنان در صورتي كه آگاهي و اطلاعات لازم درباره موسيقي اركسترال و موسيقي سنتي ايران داشته باشند، ميتوانند آثاري درخشان در اين زمينه خلق كنند تا صدايي كه از اركسترهايشان بيرون ميآيد، صداي اركستر سمفونيك نبوده و طعم و رنگ موسيقي سنتي ايران را داشته باشد كه خوشبختانه هماكنون اميدهاي بسياري در اين زمينه ديده ميشود و اين اطمينان وجود دارد كه بتوانند در آينده آثار باشكوهي را خلق كنند. موسيقي ما قابليتهاي فراواني براي جهاني شدن دارد. اين اتفاق در تمامي هنرها رخ داده است، براي مثال سينماي ايران هماكنون در جهان حرفهاي بسياري براي گفتن دارد و موسيقي نيز نبايد از اين مقوله دور بماند. بنابراين تبادلفرهنگي بهترين هدفي است كه در اين خصوص انجام ميگيرد. از طرفي گاهي اركسترها با هم ممزوج ميشوند و برنامهاي واحد اجرا ميكنند كه زماني اين مساله مثمرثمر واقع ميشود كه آهنگساز با اطلاع از موسيقي دو كشور، قطعه جديدي بنويسد كه فرهنگ موسيقايي هر دو كشور را لحاظ كند.
شايد در نگاه اول اينگونه به نظر برسد كه اين آثار با اقبال عمومي چنداني مواجه نميشود، اما اين در درجه دوم اهميت قرار دارد، چراكه بحث فراگير بودن با انجام كار فرهنگي متفاوت است، همان طور كه مشاهده ميشود گاهي فيلمهاي برجسته و جدي يكبيستم فيلم كمدي هم گيشه ندارد. گاهي اثر چندين ميلياردتومان فروش ميكند، اما نميتوان هيچ امتياز هنرياي براي آن قائل شد،اما فيلمي كه از جشنوارههاي مهمي چون برلين، كن و... جايزه ميگيرد، يكدهم آن هم گيشه ندارد. كارهاي موسيقياي كه در اين دست انجام ميشوند، نيز يك حركت فرهنگي است. از آن طرف تلاشم در جهت به اجرا درآوردن اشعار شاعراني چون فردوسي، رودكي و... كه تاكنون تجربههاي اندكتري از آن در عرصه موسيقي سنتي ايران مشاهده ميشود، به اين دليل است كه من تعلقخاطر بسياري نسبت به شعر ايراني دارم و اشعار شاعران بزرگي چون حافظ، مولوي، عطار، رودكي، سعدي و... را به شكل تصنيف و آواز به اجرا درآوردهام. در كنار آنان من در اين سالها فعاليتهاي بسياري نيز در حوزه شعر نو داشته و از شاعراني چون شفيعيكدكني، هوشنگ ابتهاج و... نيز بهره بردهام، به شكلي كه در آلبوم «اشتياق» كه اولين اثر اركستر موسيقي ملي است، شعري را از فريدون مشيري به اجرا درآوردم كه مطلع آن چنين بود: «من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد/ زمان در بستر شب خواب و بيدار است» يا در آلبوم «فصل باران» از اشعار سعدي استفاده كردم و از طرفي در «سوگواران خموش» شعري از هوشنگ ابتهاج وجود دارد كه در آن ميگويد: «بگذار از اين شب دشوار بگذريم/ آنگه چه مژدهها كه به بام سحر بريم» بنابراين من در خلوت خودم يا در جمع دوستان درباره شعر سخن ميگوييم، چراكه اين اعتقاد در موسيقي سنتي وجود دارد كه شعر به هيچوجه جداي از موسيقي و آواز نيست و يكي از مهمترين ركنهاي آن محسوب ميشود. از طرف ديگر يك خواننده بنا به فراخور احساسات و احوال دروني خود در اين زمينه گام برميدارد.
آبروي موسيقي
تهمورس پورناظري : دليل اجراي اين برنامه را ميتوان استقبال مخاطبان از برنامهاي دانست كه در سال گذشته به اجرا درآمد. برنامهاي كه ما به علت تور آمريكايي خود امكان تكرار آن را نداشتيم و اين برنامه بار ديگر در سال جاري به اجرا درآمد. مدتي پيش من مسالهاي را مطرح كرده و در آن عنوان كردم كه هزينه اجراي يك برنامه در كشوري خارجي از ايران بيشتر است، متاسفانه هماكنون بار ديگر اين مساله ديده ميشود.به همين خاطر است كه ممكن است قيمت بليتهاي يك برنامه بيشتر از آن چيزي باشد كه در توان مردم است، البته اينكه مردم ياد بگيرند براي موسيقي، پول خرج كنند خيلي باارزش است، اما اين عدم تناسب ميان درآمدها و هزينه باعث شده است تا بخش زيادي از علاقهمندان از ديدن برنامههاي موسقي محروم باشند. از اين گذشته بايد در نظر داشت كه درآمد يك كنسرت براي موزيسينها بسيار ناچيز است، تازه اگر اين هزينههاي گزاف درنهايت به جيب هنرمند ميرفت، ميتوانستيم خودمان را راضي كنيم و بگوييم عيب ندارد، با اين اتفاق هنرمند دارد تقويت ميشود ولي متاسفانه كوچكترين بخش اين قبيل برنامهها به هنرمند ميرسد. در اين ميان مسالهاي كه نميتوان آن را از ذهن دور داشت، اين است كه تمامي سالنهاي ما دولتي هستند. و با اين وجود قيمت اجارهاش اينقدر گران است كه ديگر توجيهي وجود ندارد.چنين حركتهايي يا نابخردانه است يا آگاهانه كه موسيقي از ميان مردم برود. قيمت بليت برنامه در سالنهاي معتبري در كشورهاي خارجي از 9 دلار تا 90 دلار است. اين قيمت بليت يعني يك كارگر بليت 50 دلاري بخرد، 5/2 درصد حقوق ماهيانهاش را دارد و بليت خريده است. پس اگر يك كارگر ايراني با درآمد ماهيانه پانصد هزار تومان بخواهد با چنين شرايطي بليت كنسرت بخرد بايد 10 تا 12 هزار تومان پول بليت بدهد. من دوست دارم هركاري ميكنم بزرگ باشد. گروه شمس تنها گروهي است كه وقتي از مردم پول ميگيرد، آن پول را به خوبي خرج مردم ميكند. چه در تبليغ، چه در اجراي برنامه، چه در كيفيت نور و صدا و دكور. تا حالا در تاريخ موسيقي ايران اين اتفاق نيفتاده است كه 30 ميليون هزينه دكور يك كنسرت باشد.
يك دسته از موزيسينها هستند كه آبروي موسيقيشان برايشان مهم است. دسته ديگري هم هستند كه پي نام و ننگ موسيقي نيستند و بيشتر جنبه اقتصادي اين كار برايشان مهم است. مسلما ما جزو دسته اول هستيم. البته كاري به سطح و جايگاه موسيقيمان ندارم. پس كسي كه به دنبال آبرويش است هيچ وقت كاري نميكند كه بيآبرو شود. حال چه مجوز بدهند، چه ندهند. از اين گذشته مگر فروش موسيقي چقدر است؟ ضمن اينكه فروش كارهاي غيرقانوني خيلي بيشتر از كارهاي قانوني است. اتفاقهاي غريبي در اين صدور مجوز ميافتد. مثلا ميگويند فلان عكس نبايد روي تبليغات بيايد. اما همان شب كه اين حرف به ما زده شده است، من جايي بودم كه در يك شبكه ماهوارهاي خوانندهاي را ديدم كه صبح همان روز عكسش روی جلد يكي از مجلات به بزرگي هرچه تمام چاپ شده است. شما چه توجيهي براي اين رفتارهاي متضاد داريد؟ صدور مجوز به نحوي حركت در راستاي استانداردسازي و تعريف الگوست. پس چرا كساني كه مجوز صادر ميكنند به استاندارد سالنها مجوز نميدهند؛ چرا آنها را ملزم به رعايت كوچكترين استانداردي نميكنند. چرا به صدابرداري و نورپردازي مجوز نميدهند. چرا مديريت سالنها را ملزم نميكنند كه همه چيزشان را طبق يك الگوی استاندارد پيش ببرند.