صحبت در مورد فرازونشيب زندگي، شايد تكراري باشد اما وقتي خودمان درگير يكي از اين نشيبها ميشويم، هر حرفي حتي كليشهايترين آنها، ميتواند آرامبخش باشد. در طول زندگي، هركسي بارها چيزي را از دست ميدهد. اين «از دست دادنها» يا بخش مهمي از زندگي را تشكيل ميدهند، هم خودشان و هم عواقبشان كه گاه تا پايان عمر باقي ميمانند. ما چيزهاي متفاوتي را از دست ميدهيم؛ شغل، پول، سلامتي، قدرت، كودكي، رابطه عاطفي، يكي از افراد خانواده يا دوستان و... هركس متناسب يا نامتناسب با شدت اين «از دست دادنها» و با كمك مكانيسمهاي دفاعي روانشناختي خود، واكنش متفاوتي نشان ميدهد اما همه در اين مواجهه از مراحل يكساني ميگذرند، يكي سريعتر و ديگري آرامتر.
«سوگ» «Griof» يك واژه عمومي است كه به واكنش رواني فرد در مواجهه با يك «از دست دادن» گفته ميشود ولي از آنجايي كه در فرهنگ ما دردناكترين واقعه زندگي، فوت يكي از عزيزان است، واژه سوگ يا عزا به صورت اختصاصي در غم از دست دادن عزيزان به كار ميرود در حالي كه گاه جدا شدن از همسر يا از دست دادن شغل و بازنشستگي ميتواند سوگ بسيار شديدي را به دنبال داشته باشد به حدي كه گاه فرد با از دست دادن شغل خود اقدام به خودكشي ميكند ولي در فرهنگ ما بهكار بردن جملاتي نظير آنچه در ابتداي مطلب به آنها اشاره كردم، ميتواند فرد را در مقابله با سوگ ياري دهد.
سوگ يا داغديدگي و بهويژه زماني كه يك فرد مهم را از دست داده باشيم، مراحل مختلفي دارد. مرحلهبندي سوگ انواع مختلفي دارد كه بيشتر تفاوت در نام و تعداد مراحل است وگرنه از نظر واكنشهاي هيجاني تفاوتي بين آنها وجود ندارد. از آنجايي كه اين مراحل بهطور كامل در فقدانهاي مهم و بهويژه در فوت يكي از عزيزان ديده ميشود، در ادامه مطلب بهطور پيشفرض، سوگ را واكنش به مرگ يك عزيز در نظر ميگيريم.
معمولا نخستين مرحله، شوك و انكار است. فرد داغدار، فقدان را باور نميكند، به آن اعتراض ميكند و به دنبال فرد متوفي ميگردد. علائمي مانند گير كردن چيزي در گلو، احساس كرختي اندامها، خالي شدن درون شكم و احساس عدمواقعيت ايجاد ميشود. با گذشت زمان و نااميد شدن وي از رفتار جستوجوگرانه خود معمولا يأس و افسردگي از راه ميرسد. احساس غم و اندوه، گريه، بيخوابي، بياشتهايي، عصبانيت، خستگي، كابوسهاي شبانه، فكر كردن به مرگ و احساس ضعف عمومي روي ميدهد تا سرانجام فرد داغدار به مرحله سازماندهي مجدد برسد و واقعيت مرگ را بپذيرد، روشهاي نمادين و جايگزين براي زنده نگهداشتن خاطره عزيز قوت پيدا كند و به اصطلاح سوگ، حل و فصل شود. فرد داغدار به زندگي عادي خود بازميگردد و كار و روابط عاطفي خود را از سر ميگيرد.
نوع ديگري از مرحلهبندي سوگ كه شايعتر است و هم در مواجهه با مرگ اطرافيان و هم در زمان شنيدن خبر بيماري لاعلاج و مرگ قريبالوقوع خود فرد روي ميدهد، اولين واكنش فرد شوك و انكار است، فرد گيج ميشود و مرگ عزيز را باور نميكند ولي منكر هرگونه اختلال و مشكل است. طول مدت و شدت اين مرحله بستگي به مكانيسمهاي دفاعي فرد و قدرت انطباقي او دارد. بعضي افراد در اين مرحله متوقف ميشوند كه نيازمند درمان فوري روانپزشكي بهويژه روشهاي رواندرماني و غيردارويي هستند. پس از اين، فرد داغدار وارد مرحله هشتم ميشود و با عصبانيت از خود ميپرسد: «چرا من؟ مگر من چه گناهي كردهام كه اين اتفاق بايد براي من بيفتد؟» اين خشم ممكن است متوجه خدا، سرنوشت، اطرافيان و حتي خود فرد شود. فرد خود را سرزنش ميكند كه براي نجات جان عزيز خود كوتاهي كرده است. گاهي با استفاده از مكانيسم دفاعي «جابهجايي»، اين خشم متوجه كادر درمان (بهويژه پزشكان) ميشود و پزشك را مقصر از دستدادن متوفي ميداند.
پزشكان بايد متوجه اين مكانيسم دفاعي باشند و خشم را متوجه خود ندانند برخورد آرام و همدلانه با اين خشم، باعث آرامش شده و به ابراز هيجانات واقعي مانند غم و اندوه و ترس كمك ميكند.
وقتي خشم فروكش كرد، مرحله Borgaining چانهزدن شروع ميشود. اين مرحله بهويژه در موقع شنيدن خبر مرگ قريبالوقوع خود يا اطرافيان ديده ميشود. فرد با خدا يا پزشك يا ديگران چانه ميزند و وارد معامله ميشود و قول ميدهد اگر بيماري برطرف شود يا فرد متوفي بازگردد، دست به كارهاي نيك و خداپسندانه بزند، گناه نكند و مراقب سلامتي خود باشند.
آخرين مرحله، پذيرش است. فرد ميپذيرد مرگ يك واقعيت اجتنابناپذير است. به زندگي عادي خود باز ميگردد و حتي بعضي از افراد احساس سرخوشي و انرژي براي شروع مجدد زندگي دارند.
اين مراحل در افراد مختلف متفاوت است هركس ممكن است مرحلهاي را طولانيتر و شديدتر و مرحلهاي را كوتاهتر بگذراند اما روند تقريبي در همه سوگها، گذر از اين مراحل است. با توجه به اينكه داغداري علائم افسردگي را باعث ميشود، تفكيك مرگ طبيعي از اختلال افسردگي اساسي ضروري است، زيرا نوع برخورد با آنها و درمان متفاوت است كه در مطلب هفته آينده در مورد انواع سوگ و درمان آن صحبت ميكنيم.
پينوشت: در برنامه اين هفته «هفت» كه به نقد و بررسي فيلم «آلزايمر» ساخته احمدرضا معتمدي اختصاص داشت آقاي مسعود فراستي در هنگام نقد روانشناختي فيلم، به درستي مراحل سوگ را در شخصيت زن اين فيلم بررسي و در مورد نشانههاي بيماري آلزايمر نيز صحبت كرد و من همچنان در تعجبم فردي كه چنين شناخت كاملي از مطالب روانپزشكي دارد و به درستي ميداند كسي كه در مرحله اول سوگ و انكار به مدت 20 سال باقي بماند از سلامت روان برخوردار نيست، نياز به درمان دارد. چرا تفاوت روانپزشك و روانشناس را نميداند و اين دو كلمه را معادل يكديگر و به جاي هم بهكار ميبرد.
* عضو كميته رسانه انجمن روانپزشكان ايران
[email protected]

از دست دادن عزيز با ما چه ميكند
دكتر حامد محمديكنگراني: «حتما چيزي توش بوده.»، «قسمت اين بوده»، «خدا گر زحكمت ببندد دري ز رحمت گشايد در ديگري» و... اين جملات را هر روزه براي آرام كردن اطرافيان خود در مواجهه با اتفاقات ناخوشايند زندگي به كار ميبريم يا برعكس خودمان شنونده آنها از ديگران هستيم و قرار است از شنيدن آنها آرامش بگيريم.