1 سلام عليكم. هفته پيش آقاي پوريا سوري ما را مرامكش كرد و اين ستون را گذاشت توي آن ستون (ستون شنبهها خودش) تا شايد فرجي حاصل شود و خبرهاي ما سوخت نشوند. ضمن عرض مرسي به ايشان، از شمايي كه حوصله مرا نداريد هم عذر ميخواهم كه اين چندروزه بيشتر از حد معمول مزاحم شدم. به هر حال اگر خيلي كفري شديد ميتوانيد زير لب بگوييد: دد واشر شود تيك يور فيس! (يعني مردهشور ريختت را ببرند). ضمنا من تا حالا نرفته بودم دفتر روزنامه «تدبیر خبر». آن هفته قسمت شد و براي گرفتن مايهتيله گذر پوستم به اين دباغخانه افتاد و كلي تعجب كردم. چون تا به حال برايم پيش نيامده بود كه بروم حسابداري يك روزنامه و با روي خوش از من استقبال كنند و تحويلم بگيرند. آقاي مسوول حسابداري مهربان و خوش برخورد! شمايي كه پشت ميز سمت چپ نشسته بودي و رفتي چك مرا نقد كردي! آقا شرمنده! دم شما گرم!
2 سه روز ديگر - يعني 17 سپتامبر- سالروز تولد «ويليام كارلوس ويليامز» است. بنده شخصا ارادت خاصي به اين شاعر آمريكايي دارم و چندي پيش با رفقا فرصتي پيش آمد كه شعرهايش را بيشتر بخوانم و چندتايي را هم ترجمه كرديم و البته فكمان حين ترجمه پياده شد. «ويليامز» پزشك متخصص اطفال بود و ميگويند طبابتاش هم مثل شاعرياش معركه بوده. «ويليامز» را با وجود رگههاي بارز ايماژيستي در شعرش و رفاقتي كه با «ازرا پاوند» داشت، يك شاعر متعلق به جنبش «مدرنيسم» ادبيات آمريكا دانستهاند. «كورا در جهنم»، «بهار و همه»، «تصويري از بروگهل و ساير اشعار»، «پاترسون» و «خيالات» مهمترين كتابهاي «ويليامز» هستند. او تاثير زيادي روي شاعران نسل بيت داشت و البته عمرش آنقدر طولاني بود كه توانست با برخي جوانان اين نسل حشر و نشر داشته باشد. خلاصه اگر با وي آشنايي نداريد به نفعتان است كه برويد و شعرهايش را بخوانيد و ببينيد شعر يعني چه. «ويليامز» سال 1963 در 80 سالگي درگذشت. گاد بلس هيم!
3 توي لينكهاي «فرهنگخوان»- سايت رفيق عزيزمان «رضا شكراللهي» (سلام آقا رضا! مخلصيم!)- يك لينك بانمك بود كه از وبلاگي به نام «خرابآباد» سر در ميآورد و در آن نويسنده وبلاگ جدولي تهيه كرده و خيليتر و تميز مصاريع عربي ديوان حافظ را به فارسي ترجمه كرده بود. ويژگي اين ترجمهها آن است كه علاوه بر ورسيون منثور و تحتاللفظي هر مصراع، ترجمهاي مطابق وزن همان غزل و با زباني شاعرانه نيز ارائه شده است كه در نوع خود خيلي كار جالبيست. مترجم آقاي «فرهنگ رحيمينژاد» است. اين هم يك نمونه از كار ايشان: «الا يا ايهاالساقي ادر كاسا و ناولها: به گردش آر جامي را و ما را ده تو اي ساقي».
4 «سوزان رانسون» و «مريل ساترلند» به تازگي مجموعهاي پنج جلدي از اشعار «راينر ماريا ريلكه» شاعر شهير و رمانتيك آلماني را ترجمه و منتشر كردهاند. در نسخه آنلاين نشريه «نيوجرسي ريويو» مطلب مفصلي به قلم «بنجامين آيوري» منتشر شده است. در مورد اين كتاب و طي آن ضمن بررسي اشعار «ريلكه» نقدي نيز روي ترجمه اين آثار ارائه شده است. در اين مقاله، نويسنده بررسيهايي هم داشته روي ترجمههاي پيشين از اشعار «ريلكه». مطلبي بسيار خواندني است. «ريلكه» جزو نخستين شاعرانيست كه مترجمان فارسي كارش را ترجمه كردهاند. ازجمله در دهه 20 يك كتاب از او توسط «پرويز ناتل خانلري» ترجمه و منتشر شده است.
5 البته كپيرايت چيز خيلي خوبيست. اما وقتي رعايت نميشود، خب، نميشود ديگر. بنابراين بهتر است از مزاياي عدم رعايت آن همه بهرهمند شوند. به هر حال سايت «سارا شعر» لينكي گذاشته كه با ورود به آن ميتوانيد 260 ديوان شعر از شعراي مشهور عرب را دانلود كنيد. اين دواوين البته به زبان عربي هستند و زيرنويس فارسي هم ندارند! در اين ميان آثاري از «آدونيس»، «محمود درويش»، «سميح القاسم»، «عبدالوهاب البياتي» و «غاده السمان» را هم ميتوانيد بيابيد. آدرس سايت را نميدهم تا شريك جرم نباشم. اما برويد پيدا كنيد و صاحب سايت را هم از دعاي خير خود محروم نفرماييد.
6 در بخش سينمايي اين هفته «كلاهفرنگي» فيلمي از كشور كرهجنوبي را خدمتتان معرفي ميكنم با نام «شاعري» (Poetry). اين فيلم محصول سال 2010 است، به كارگرداني «چانگ دونگ لي». فيلم داستان زني مسن است كه چنديست علائم آلزايمر در وي مشهود شده و دچار يك دردسر خانوادگي خيلي وحشتناك ميشود. او در يك كلاس شعر ثبتنام ميكند و دوباره براي زندگي انگيزه و نيرو مييابد. (قابل توجه دوستاني كه ميگويند كارگاه شعر به هيچ دردي نميخورد!). آن نسخهاي كه من ديدم متاسفانه زيرنويس نداشت و به همين خاطر نتوانستم بفهمم كه وضعيت كارگاههاي شعر در كره چهطوريهاست. شما اگر زيرنويسدارش گيرتان آمد، به من هم خبر بدهيد. كلا انگار اين دفعه با معضل زيرنويس دستبهگريبان هستيم!
7 در نسخه آنلاين 14 سپتامبر نشريه «نيويورك تايمز» نقد/گفتوگويي منتشر شده به قلم «چدويك مور» در مورد اشعار «لري فاگين» شاعر معاصر آمريكايي. جدا از جذابيتهاي گفتوگو، بخشهايي از شعر «فاگين» هم در اين مطلب گنجانده شده كه خيلي به نظرم جالب آمد: «اسكلت هم لباس شناي خودش را دارد/ از شنا و بودن توي دنيا لذت ميبرد/.../ اسكلت توي ساحل ميرقصد/ به صرفهجويي و نزاكت و نظافت و طاقتاش احترام ميگذاريم/ او هم آدم لاغروييست مثل باقي آدمها»
8 براي اين شماره سطرهايي از ترانه «نيازي به مشاجره نيست» را ترجمه كردهام از گروه ايرلندي «كرنبريز». يادش به خير. حوالي سال 75-74 روزگاري داشتيم با اين گروه. خلاصه اينكه ميفرمايد:
ديگر نيازي به مشاجره نيست/ من هر چه ميتوانستم به تو بخشيدم اما اين كار مرا مجروح بر جاي گذاشت/ و چيزي كه مرا ديوانه ميكند/ تنها چيزي بود كه داشتم/ اينكه ميدانستم، ميدانستم/ تو را از دست خواهم داد... آخي!...
9 بعله... اين هم از امروز. دو، سه تا خبر كوتاه هم بدهم و بروم پي كارم. يكي اينكه شنيدم «گروس عبدالملكيان» به تازگي سفري داشته به فرانسه و آنجا در كنار شاعراني از ساير كشورهاي جهان سخنراني و شعرخواني داشته است. ديگر اينكه شنيدم چند شعر از «سجاد گودرزي» در يكي از نشريات كردستان عراق به زبان كردي ترجمه و منتشر شده است. تا باشد از اين خبرها باشد.. خوش گذشت رفقا. مراقب خودتان باشيد. اگر نباشيد ميشويد عين من! گاهي اگر حال كرديد با من مكاتبه كنيد. اين هم ايميل يارو:
[email protected]

معضل زيرنويس!
علی مسعودینیا: سلام عليكم. هفته پيش آقاي پوريا سوري ما را مرامكش كرد و اين ستون را گذاشت توي آن ستون (ستون شنبهها خودش) تا شايد فرجي حاصل شود و خبرهاي ما سوخت نشوند.