در دبيرستان درس نميخواندم و نمرههايم پايين بود؛ چون فكر ميكردم هر كاري جز نقاشي، كار زائدي است. الان هم همينطور است. در 14سالگي اولين اثر نقاشيام را فروختم و تا وقتي مادرم زنده بود از راه فروش نقاشي خرج زندگي را تامين كردم. زندگيام راه پرپيچوخمي داشت. سهبار زندگي را از صفر شروع كردم. هميشه علاقه داشتم چيزهاي قديمي را لمس كنم. در 14 سالگي مشتري ثابت موزه ايران باستان بودم. خطهاي كوفي را ميديدم و شكل آنها را در دفترم نقاشي ميكردم. فكر ميكردم اين خطها اسرار مهمي در دل دارد. بعدها فهميدم اينطور هم نيست. هيچگاه معلمي نداشتم. سعي كردم خودم نقاشي را ياد بگيرم. با زحمت ياد گرفتم. ميدانيد در چه شرايطي؟ از اساتيدي نقاشي ياد گرفتم كه هنگام كاركردن با دستشان اثر را ميپوشاندند. در 16 سالگي فلج اطفال گرفتم و نتيجه بيماري اين شد كه حتي امروز هم نميتوانم درست راه بروم. كمي بعد وارد دانشگاه شدم، اما دانشكده را نيمه رها كردم؛ چون احساس كردم از اساتيدي كه به من ميآموزند، چيزهاي بيشتري ميدانم. بعدها به كمك مرتضي مميز يك طرح گرافيكي كه شكل مربع بود را در مجله چاپ كردم. اولين نمايشگاه من سال 54 و آخرين نمايشگاه سال 2006 در كانادا بود و در اين بين هيچ نمايشگاهي نداشتم. آنچه در زندگيام گذشته، در آثارم جاري است. هركدام از آثارم را كه نگاه كنيد معرفتي را نشان ميدهد و ميگويد نگاه من به دنيا چگونه است و چگونه زندگي كردهام.
تا امروز هم بهجز يكبار در يكي از كلاسهاي درسم، راجع به خود و كارهايم صحبت نكردم، چون معتقدم آثار هنري خود گويا هستند و نيازي به توضيح ندارند. اما اين بار ميخواهم براي اولينبار اين كار پيچيده و مشكل را انجام دهم. پيچيده از آن جهت كه اثر هنري هنگامي كه از زير دست هنرمند بيرون ميآيد، عمر و حيات مييابد. حياتي كه شايد خيلي با نيت هنرمند فرق داشته باشد. زيبايي اثر هنري هم در همين است؛ چراكه وقتي متولد ميشود، نوعي حيات برميگزيند. خيلي دنبال اين نيستم كه نظر مردم راجع به آثارم چيست، چون وقتي اثر زندگياش را آغاز كرد ديگر دنبال آن رفتن و به آن فكر كردن سودي ندارد. من تا 10 سال پيش هيچگاه عكس نقاشيهايم را هم نميگرفتم؛ چون فكر ميكردم سودي ندارد. اين كلامي كه درباره زندگيام ميگويم براي اين است تا راهي باشد كه به آثارم دقيقتر نگاه كنيد. چون هنر لايهلايه است و به قول نيما «هر كس از گوشه آن آبي برميدارد.» داوينچي هم ميگويد «يكي از راههاي درست ديدن هنر اين است كه زندگي هنرمند را تعقيب كني.» اينها را ميگويم چون لازم است. ميگويم كه بدانيد يك آدم چرا به سمت نوعي كار كشيده ميشود. اثر هنري معما نيست، قابل حلشدن هم نيست كه اگر قابل حلشدن باشد مثل جدولهاي روزنامههاست. كسي هم جدول حلشده را نگاه نميكند. حالا هم دوست دارم اگر از دنيا رفتم جلسهاي برايم تشكيل دهيد كه تعداد ميهمانان زياد باشد و بگوييد آغداشلو آدم مهرباني بود و اگر خواستيد درباره ويژگي آثارم صحبت كنيد اينگونه سخن بگوييد كه هيچكس جز آغداشلو نميتوانست، نگارگريهاي نيمهازبينرفته و نسخههاي خطي را ترميم كند. اينها كه ميگويم واقعيت است و به هيچوجه خودستايي نيست.
پينوشت: آيدين آغداشلو بعدازظهر روز شنبه به شهر كتاب مركزي رفت تا با دوستداران و مخاطبان آثارش در برنامه گپ و گفتي دوستانه شركت كند. او در اين برنامه حرفهاي زيادي درباره خودش و آثارش زد. حرفهايي كه تا امروز از زبان اين هنرمند شنيده نشده بود. يادداشتي كه ميخوانيد، از همين صحبتهاي دلنشين و دوستداشتني آغداشلو آمده است.

بگوييد؛ آدم مهرباني بودم
آيدين آغداشلو : آدمي هستم؛ يعني بودم كه در 11 سالگي پدرم فوت كرد. پدرم معمار بود و دستش به قلم. من هم از پنجسالگي شروع به نقاشيكشيدن كردم. اولينبار چهرهاي كشيدم كه خيلي شبيه به اصلش از كار درآمد. به من گفتند نابغه و من هم باورم شد.