ماهنوش ایزدی:
غمگین ، برای همیشه
سرگردان چون شبحی
بر اعماق
بلندی،
تسخیر شده توسط
تمام مکانهایی
که بیتو
در آن خواهم زیست.
کلاه کافکا
هنگامی که باران شلاقگونه
بر بام فرو میریزد،
ظرفی از بستنی را خوردم
که شبیه کلاه کافکا بود.
شعر عشق
بسیار دلپذیر است
بیدار شدن در صبح
به تنهایی
بدون آنکه مجبور باشی
به کسانی بگویی دوستشان میداری
آن هنگام
که دیگر دوستشان نمیداری.
انتظار
به نظر
سالها به طول انجامید
پیش از آنکه
گلبوسهای
بچینم
و آن را
در گلدان سحری رنگ قلبم
بگذارم.
اما
انتظار را
شایسته بود.
چراکه
من،
عاشق بودم.