ضرورت علوم انساني نوشته مصطفي ملكيان است؛ رسول نمازي نگاهي به ترجمه جمهوري افلاطون دارد. نرمي تحملناپذير ديكتاتوري، نوشته ياكوف كروتف و مارچين ويخچوفسكي را روشن وزيري ترجمه كرده. يادداشتهاي پكن، شعرهاي چيني با ترجمه محمد دهقاني. مقاله خوب محمدرفيع محموديان درباره هرمنوتيك پويا در مردگان جيمز جويس، گفتوگوي عليرضا اكبري با استاد عبدالله كوثري در باب ترجمه، جناب كوثري برنده جايزه بهترين ترجمه مقاله جايزه مهتاب ميرزايي هم شدند كه به انتخاب خوانندگان نگاه نو صورت گرفته. انتخابي كه شايد بيشترين ارجگذاري به زحمات نويسنده و مترجم است. كوثري در پرونده كاري خود آثار ارزشمند زيادي دارد. آئورا، پوستانداختن، گرينگوي پير و خودم با ديگران فوئنتس از آن جملهاند. گمگشته ري برادبري با ترجمه پرويز دوايي، خانه روستايي هرمان هسه با ترجمه علياصغر حداد، دره و آسمان نوشته ناصر زراعتي و تنها آب پاسخ عطش نيست نوشته ادونيس با ترجمه موسي اسوار. موسي اسوار از مترجمانيست كه از زبان عربي ترجمه ميكند. متن عربي شعرهاي ادونيس هم زير هر شهر آمده. «اكنون قطرههاي باران/ بر شيشه پنجرهام جاريست/ هر قطره چون قايقي كوچك مينمايد/ به هيات گنبدي مدور/ قايقها رهسپار ساحل پنجرهاند/ تا بر آن بشكنند/ در هر قايقي/ دريانوردي است شبيه نقطهاي از اشك.» ادونيس اين روزها در نظرسنجيهاي غيررسمي يكي از نامزدهاي دريافت جايزه نوبل امسال است. هرچند موضوع اسم برندگان نوبل ادبيات محرمانه است و ظاهرا خيلي بهتر از اسرار نظامي مورد حفاظت قرار ميگيرد اما گمانها به سمت اوست و البته هاروكي موراكامي. از ديگر مطالب خواندني مجله گزارش برگزاري مراسم جايزه مهتاب ميرزاييست و تازههاي كتاب كه مهشيد جعفري تدارك ميبيند و دنياي موسيقي به سيدابوالحسن مختاباد. كاريكاتور حسن كريمزاده هم در نبض امروز ديدن دارد. يادداشت سردبير هم به بهانه پايان چهلودو سال خودكامگي سرهنگ يكهسالار و خودكامه ليبي سرهنگ معمر قذافي يادداشتي خواندنيست.
«آن طرف توري بوي كودك به دماغ مارمولك خورد. مارمولك نيمسانت جابهجا شد. كمي سرش را چرخاند تا چشمش را براي ديدن كودك تنظيم كند. كودك او را نگاه ميكرد و با دست به او اشاره ميكرد. احساسي عجيب از بدن كودك متصاعد بود كه به سمت مارمولك جريان پيدا كرده بود. مارمولك از كودك خوشش آمد. كمي سرش را گرداند و با چشم ديگرش كودك را پاييد. حواسش پرت تماشاي كودك بود. داشت شكاف دهانش را براي سلام كردن به كودك باز ميكرد...» مجموعه داستان «مارمولكها اصلاً غصه نميخورند!»، از آثار افسون فروغيپور است كه نشر پژواك منتشر كرده است.
«جانستان كابلستان» حاصل سفر رضا اميرخاني به افغانستان است، در سال 1388. كتابي خواندني در قالب سفرنامه است. اما خيلي هم باور نكنيد كه سفرنامه باشد، لابهلاي سطور حرفهايي جديتر از خاطرات هست. آن هم براي ما كه اساساً در فرهنگ اعتراف بزرگ نشدهايم. ناشر كتاب افق است و يادم ميآيد در نمايشگاه علاقهمندان كتاب با چه اشتياقي دنبال اميرخاني ميگشتند. كتاب با مور و تيمور آغاز ميشود. يك شوخي هم بكنم يكي از دوستان من گربهاي دارد به اسم تيمور كه لنگ نيست، اما كور است. مشهوراتِ هرات، متواتراتِ هرات و تحريراتِ هرات پيرامون شهر هرات نوشته شده است. «تابلوي بزرگي زده بودند روي ساختماني قديمي و وسيع با ديوارهاي آجري كه كنسولگري جمهوري اسلامي ايران. ذوق ميكنيم كه بعد از چند روز نمادي از كشورمان ميبينيم...
- ممكن است با جناب كنسول صحبت كنم... من رضا اميرخاني هستم، نويسنده. در دانشگاه هرات سخنراني داشتم و حالا قرار است به دانشگاه بلخ بروم. ميخواستم از جناب كنسول بپرسم كه آيا ميتوانند در مورد اقامت 40 ساعته خانوادهام در اين شهر غريب، به من كمك كنند؟
- صحبت با دفتر جناب كنسول كه مقدور نيست. اما اجازه بدهيد با نفري صحبت كنيد كه معاون كنسول است و امور فرهنگي هم به ايشان مربوط ميشود...
تلفن زنگ ميخورد...
- جناب آقاي اميرخاني! متاسفانه ما از صحبت شما در دانشگاه بياطلاع بودهايم. شما از طرف وزارت ارشاد به اين سفر آمدهايد؟
- خير...
- يعني هزينه سفرتان را كدام نهاد تقبل كرده است؟
- نهاد خانواده!
دوتايي ميخنديم. ميگويد: پس شرمنده... ما كاري از دستمان بر نميآيد!
خندهام ميگيرد. يعني اگر پول سفر مرا بيتالمال ميداد، كاري از دستشان برميآمد! بعد ميگويم: دوست عزيز! من هم يك هموطن شما هستم، كه براي كاري به هرات آمدهام، گيريم اصلاً ارتباطي هم نداشته باشم با هيچجا، حالا 40 ساعت ميخواهم خانواده را تنها بگذارم. از شما راهنمايي ميخواهم حتي حاضر نيستيد مرا به دفترتان دعوت كنيد!
كاري از دست ما بر نميآيد... همان هتلي كه هستيد، حتي خوب است ديگر... هتل تجارت و نظري هم خيلي خوب است... انشاءالله مشكلي پيش نميآيد... خداحافظ!»
مجموعهاي كوتاه و گزيده از طنزنوشتههاي مشهور به «پ نه پ» به همت عليرضا وصفي در نشر خبر امروز و كتيبه زرين منتشر شد. البته شايد در نگاه اول اين كتاب جدي به نظر نيايد، اما واقعيت اين است كه اين بازيهاي كلامي واژهسازان آينده هستند و فرهنگستانها هم هرچند ابتدا در مقابل اين واژهها موضع ميگيرند اما بعدها كه جا افتاد، آن هم ميپذيرند و به فرهنگ لغات خود ميافزايند. فرهنگ لغات مخفي كه يادتان نرفته. يا زحماتي كه زندهياد احمد شاملو متحمل شد كه فرهنگ كوچه را گرد بياورد. اين كارها هم اگر از آن دست نباشند، در راستاي آنها هستند. طنزهاي اجتماعي «پ نه پ» زيرگروه ادبيات شفاهي و خردهفرهنگهاي عاميانه قرار ميگيرد. «با نامزدش رفته طلافروشي حلقه بخره. فروشنده ميگه: واسه نامزدي ميخواين؟ پـَـ نه پَـ ! سر صحنه فيلمبرداري ارباب حلقهها بوديم، حلقه كم آورديم، اينه كه مزاحم شما شديم!» امروز كه كتابخانهام را ميگشتم به كتابي برخوردم از عليرضا قزوه. «سوره انگور» كتاب تازه عليرضا قزوه است كه گزيدهاي از غزلها و شعرهاي ديگر اوست.. «ليلي گذشت و مجنون، حالي خراب دارد/ گفتم نگريم اما ديدم ثواب دارد/ مجنون منم كه ماندم، اين خاك، خاك ليليست/ اي كاروان بياييد، اين چاه، آب دارد/ چرخي زنيم در خود، بيخود ز خود، بچرخيم/ دنيا پر است از چرخ، دنيا شتاب دارد/ سر ميگذارم امشب بر بالش قيامت/ مژگان سر به زيرم، عمريست خواب دارد/ از وحشت قيامت، زاهد مرا مترسان/ ترس از قيامتم نيست، دنيا حساب دارد.» قزوه را از سالهاي دوري كه با روزنامه اطلاعات و مجله مرحوم ادبستان كار ميكردم ميشناسم. شعر معروف مولا ويلا نداشت او روزگاري تا مرحله نسقگيري كشاندش كه بخير گذشت. قزوه، سيدحسن حسيني و قيصر امينپور سه يار دبستاني بودند. كه آن دو رفتهاند. قزوه به پستهاي اجرايي هم رسيد كه از تيزي شعرهايش كاست. اما هنوز در شعرهايش شور پنهان پرواز هست... سوره انگور را موسسه انتشارات تكا منتشر كرده است.

سفر به هزينه نهاد خانواده
اسدالله امرايي: نگاهنو كه به شماره 90 رسيده است. نود شماره مجله درآوردن مثل راهرفتن در ميدان مين است، با پاي برهنه. مطالب اين شماره هم مثل شمارههاي ديگر در بخشهاي مختلف خواندنيست.