سردار شمسآوري :
پاي تيمور قدمهاي من انگار كه لنگ است
گرچه تاريخ همين خوب و بدش نيز قشنگ است
هرگز اي ماه به اين نيمه شب خفته ننازي
چشم من تيزتر از پنجه بيدار پلنگ است
ماهي كوچك اگر سر نكند با دل آبيم
باكياش نيست كه درياي دلم جاي نهنگ است
لحظهاي نيز تنفس مكن اي شاخه سرسبز
از هوايي كه در آن پاسخ گنجشك فشنگ است
اينكه اين شيشه صدتكه پر از عكس من و توست
وصلت آينه با نور ولي در شب سنگ است
آسمان بال ندارد كه ولي ورد زبانش
كفتراني است كه با منطق كفتار به جنگ است
حيف ننگ است كه چسبيده به بدنامي اين قوم
ننگ ناميدن اين طايفه بدنامي ننگ است
صبر هر خار و خسي حوصله گلشدنش نيست
روحت اي غنچه برازنده اين جامه تنگ است