۱- چند سال پيش كه سراغ يكي از كارگردانهاي بنام ايران رفتم، بنده خدا دلش از عدم صدور مجوز نمايش فيلمهايش خيلي پر بود. اين فيلمساز در زمينه آمار فيلمهاي ساختهشده و به نمايش درنيامده براي خودش صاحب ركوردي است، هميشه شفاف گفته كه تهيهكننده اكثريت قريب به اتفاق آثارش صداوسيماست، با اين وجود فيلمهايش اجازه اكران ندارند. در خلال همين مصاحبه بود كه كارگردان ارجمند مدعي شد ۲۰ سال است كه در خانهاش تلويزيون ندارد و هرگز تلويزيون تماشا نميكند. اما متاسفانه يا خوشبختانه او يادش رفت كه چنين شخصيتي از خود براي من مصاحبهكننده ساخته است. چون چند دقيقه بعد درباره سريال نودشبي «چهارخونه» نظرات كارشناسانه داد. من هم پابرهنه توي حرفش ندويدم كه آقا دم خروس را باور كنم يا قسم حضرت عباس را. اتفاقا اين قضيه منحصر به اين كارگردان محترم نميشود. تلويزيون نديدن، حقير شمردن كساني كه تلويزيون ميبينند و هرازچندگاه اشارهاي به ابتذال رسانه تلويزيون، تقريبا از زبان اكثر روشنفكران و نويسندگان و فيلمسازان و ساير هنرمندان كشور شنيده شده است. جالب است وقتي كه به اين عزيزان نزديك ميشوي، ميبيني كه خيلي هم از اين خبرها نيست. آنها هم كمابيش برنامههاي تلويزيون را تماشا ميكنند. درباره دلايل نگاه منفي روشنفكران نسبت به تلويزيون، مقالهها ميشود نوشت. اين همه حرف نزدم كه بگويم من برنامههاي تلويزيون را ميبينم. خواستم بگويم از چهارشنبهشب گذشته از شبكه يك تلويزيون سريالي پخش ميشود به نام «سقوط آزاد» كه واقعا ارزش تماشا را دارد. تا به حال فقط دو قسمت از سريال پخش شده و قرار است از شنبه تا پنجشنبه هر شب پخش شود. من درباره همين دو قسمت پخششده ميتوانم بگويم سريالي است خوشساخت كه البته بخش عمدهاي از جذابيتاش را مديون يك بازيگر خلاق است. حامد بهداد در نقش يك پليس آگاهي، آنقدر استادانه بازي كرده كه شخصاً پيش از توجه به داستان سريال، بازي جذاب و دلنشين بهداد را تماشا كردهام. چيزي كه باعث ميشود اين سريال توجه مخاطب را جلب كند، همين شباهت زياد پليس سريال با پليسهاي واقعي است. بهداد در نقش پليس آگاهي با خلق عكسالعملهاي حسابشده، اداي ظريف و هنرمندانه ديالوگهايش و خلق تيكهاي موشكافانه، تماشاگر را ميخكوب میكند. ظاهرا هفتهاي را كه گذرانديم، هفته نيروي انتظامي ناميدهاند. از بين انبوه فيلمها و سريالهاي پليسي سفارشي كه در سالهاي اخير ساخته شده، به ندرت ميتوان فيلم درخوري يافت كه در آن پليسها به همان شكلي كه در كنار ما زندگي ميكنند، ديده شوند. اغلب پليسهاي فيلمها يا سريالهاي تلويزيون چنان پاستوريزه و غيرواقعي هستند كه نهايتا نقش اكسسوار را بازي ميكنند. اما پليس سريال «سقوط آزاد» كه حامد بهداد نقشاش را بازي ميكند، واقعي و در عين حال محترم است. داد ميزند، عصباني ميشود، بدبين است، اما احترامبرانگيز هم. براي تمام دوستاني كه گمان ميكنند تلويزيون چيز مبتذلي است و بايد از آن پرهيز كرد، يك دعوتنامه اختصاصي ميفرستم و از آنها ميخواهم حامد بهداد سريال «سقوط آزاد» را ببينند. لامصب هنرمند است اين حامد بهداد!
2- حالا كه از تلويزيون حرف زديم، وقتش رسيده كه بگوييم از چه حرف ميزنيم. يكي از بهترين آثار تلويزيوني تاريخ ايران، بيشك سريال «داييجان ناپلئون» است، سريالي كه بر اساس كتابي به همين نام از ايرج پزشكزاد ساخته شد. يكي از مشهورترين ديالوگهاي اين سريال، هماني است كه بازگوي يكي از مهمترين خلق و خوهاي ما ايرانيهاست: «كار، كار انگليسيهاست!» البته در تاريخ ايران مقاطعي بوده كه واقعا كار، كار انگليسيها بوده، اما اين سخن نغز به نماد نوعي از تفكر جمعي در جامعه ما تبديل شده كه بهطور خلاصه ميتوان آن را «توهم توطئه» ناميد. اين را نگفتم كه درباره حسنهاي اين سريال ديدني حرف بزنم يا يك عارضه اجتماعي را واكاوي كنم. محسن پرويز، در يكي دو سال اخير به درجه كارشناسي جايزه نوبل نائل آمده است. ايشان در هنگامههاي مختلف به تحليل پشت پرده جايزه نوبل ادبيات ميپردازند. روز جمعه، يك روز پس از آنكه نوبل ادبيات به توماس ترنسترومر، شاعر سوئدي تعلق گرفت، محسن پرويز گفت كه جايزه نوبل ادبيات سياسي است. اين كشف تازهاي نيست. در خود اروپا و آمريكا هم بارها و بارها صراحتا گفته شده كه مسائل سياسي خواسته يا ناخواسته بر انتخاب برنده نوبل ادبيات تاثير ميگذارد. اما جناب ايشان فرمودهاند: «نوبل، جايزه نيست؛ دستمزد پيوستن به نظم آمريكايي است.» دليل او هم براي اين مدعا، مبلغ جايزه يعني 4/1 ميليون دلار است. چه دليل قانعكنندهاي! خب، همه ميدانند كه اعضاي كميته نوبل مثل همه آدمهاي ديگر از اتفاقات سياسي تاثير ميگيرند، اما اين تاثير تا آن اندازه نيست كه مثلاً نويسنده، شاعر و يا نمايشنامهنويسي را كه فاقد قابليتهاي ادبي باشد، بهعنوان برنده اعلام كنند. بهعنوان نمونه، آدونيس نهتنها سال گذشته، بلكه در پنج شش سال اخير همواره بهعنوان كانديداي جايزه نوبل مطرح بوده، اما امسال بهدنبال تحولات منطقه خاورميانه و بهار عربي انتظار ميرفت تحت تاثير اتفاقات سياسي، جايزه نوبل به آدونيس كه «شايسته» اين عنوان هم بود، اهدا شود. الان 18 سال است كه به هيچ نويسنده آمريكايي جايزه نوبل ندادهاند، آن هم در حالي كه نويسندگان بزرگي مثل فيليپ راث و كورمك مك كارتي شايسته اين عنوان هستند. حتي رسانههاي آمريكايي به آكادمي سوئد ايراد گرفتهاند كه چرا در 10 سال اخير، هشت برنده نوبل ادبيات اروپايي بودهاند. نوبل ادبيات را در سال 2005، درست در بحبوحه اشغال عراق توسط آمريكا، بههارولد پينتر دادند كه يكي از مخالفان سرسخت حمله آمريكا به عراق بود و حتي يك مجموعه شعر با اين مضمون منتشر كرد. در سال 1998 نوبل ادبيات را به ژوزه ساراماگوي كمونيست دادند كه اتفاقا نويسنده ناشناسي نبود. امسال هم نوبل ادبيات به كسي تعلق گرفته كه اصلاً مواضع سياسي نداشته، چه برسد به اينكه به آمريكا متمايل باشد. او حتي در دهه 1970 كه نقطه اوج جهان سياستزده بود، از موضعگيري درباره مسائل سياسي خودداري كرد و البته به همين دليل منتقدان به او تاختند. او بهخاطر شعرهايي كه درباره «زمستانهاي سوئد» نوشته تحسين شده و نه چيزهايي كه حتي ذرهاي به سياست ربط داشته باشند. هرساله كه فهرست شانسهاي برندگان جايزه نوبل ادبيات منتشر ميشود، بر تعداد نويسندگان عرب و آفريقايي نامزد دريافت اين جايزه افزوده ميشود. امسال حتي نويسندهاي افغان هم از اين بخت برخوردار بود. كاش مسوولان ما به جاي پرداختن به اين مسائل كماهميت و فاقد اساس منطقي، زمينه را براي شناساندن استوانههاي ادبي كشورمان به مردمان ديگر ممالك دنيا فراهم كنند، نويسندگاني كه بهدليل اختلاف نظرهاي سياسي مورد بيمهري قرار ميگيرند. ميدانيد كه نوبل را به مردهها نميدهند. پس در كنار حافظ و سعدي و مولوي، گوشهچشمي به نويسندگان قابل ايراني داشته باشند، گيرم كه اختلاف سليقههايي وجود داشته باشد، اما افتخار دريافت اين جايزه براي كشوري است كه نويسندهاش آن را دريافت ميكند.
3- مسابقه اساماسي اين هفته به جايزه نوبل ادبيات اختصاص دارد. خوانندگان اين ستون فكر ميكنند در صورت انتخاب كدام يك از شاعران و نويسندگان زير، بهعنوان برنده جايزه نوبل ادبيات سال 2012، آقاي محسن پرويز رضايت خواهد داد كه ميراث آلفرد نوبل لعنتالله عليه، از زير سلطه نظام سرمايهداري آمريكا رهايي مييابد: 1) محمدرضا سرشار 2) علي معلم دامغاني 3) احمد شاكري 4) عليرضا قزوه. عدد مورد نظر را به شماره آكادمي سوئدي نوبل اساماس كنيد، به برندگان محترم در اكتبر سال آينده، يك جلسه دوساعته همكلامي با صاحبنظري چون محسن پرويز اهدا خواهد شد.

پليس حامد بهداد تا جايزه نوبل لعنتالله عليه
مجتبا پورمحسن: چند سال پيش كه سراغ يكي از كارگردانهاي بنام ايران رفتم، بنده خدا دلش از عدم صدور مجوز نمايش فيلمهايش خيلي پر بود. اين فيلمساز در زمينه آمار فيلمهاي ساختهشده و به نمايش درنيامده براي خودش صاحب ركوردي است، هميشه شفاف گفته كه تهيهكننده اكثريت قريب به اتفاق آثارش صداوسيماست، با اين وجود فيلمهايش اجازه اكران ندارند.