1 سايت ادبي مدومه يكساله شد. در اينجا ميخواهم به حميدرضا اميديسرور مديريت سايت تبريك بگويم. چيزي كه در يك سال فعاليت مدومه شاهد آن بوديم انتشار ديدگاهها و نقدهاي متنوع با طيفي از نويسندگان كمشهره تا پرآوازه در حوزه ادبيات داستاني بود كه قابل تقدير است. در حال حاضر سايت «مدومه» مخاطبان خود را بين اهالي داستان يافته است. اميد كه چراغش همواره براي دوستان ادبياتي هميشه روشن بماند.
2 وقتي درباره نويسندهاي ميخواهند بيوگرافي بدهند يا رزومهاش را براي جلسه نقدي بنويسند طبق روال مينويسند (آقاي الف- نويسنده منتقد و مترجم) اينكه اول اسم نويسنده آورده ميشود بعد منتقد و بعدترش مترجم تعبيرش اين است كه نويسنده در موضع آفرينش اثر مقدم بر منتقد در موضع بازنگري و تحليلگر اثر و مترجم هم بهعنوان زبان ترجمان اثر در جايگاه بعدي قرار ميگيرند. به عبارتي ميتوان استدلال كرد تا اثري خلق نشود ترجمه و نقد درباره آن اثر به وجود نميآيد. نويسنده كسي است كه مينويسد تا خواننده و مخاطب از اثر خلق شده (داستان، شعر، تصنيف دكلمه و...) لذت ببرد و بر ميزان آگاهياش افزوده شود، اما منتقد كسي است كه ميخواهد لذت ديدهشدن اثر را به نويسندهاش بدهد.
هيچ چيز لذتي براي نويسنده مهمتر از ديدهشدن و به حسابآمدن نيست. منتقد مهمترين عامل در تحقق اين امر است. منتقد است كه از آثار ادبي و علمي مكتب و سبك ميسازد. اگر با اين زاويه به منتقد و نويسنده بنگريم اين دو مكمل و كاتاليزور همند و تقدم و تاخر يكي بر ديگري معنا ندارد. اما مترجم كسي است كه به خوانش اثر نويسنده توسط ديگر زبانها و فرهنگها كمك ميكند و برشهرت و اعتبار نويسنده ميافزايد كه سهم او نيز در معرفي نويسنده مهم و غيرقابلانكار است.
3 چند سالي ميشود صداوسيما پشتصحنه سريالهاي پرمخاطب را، پس از اتمام سريالها، به مخاطب نشان ميدهد. با اين كار، هم عوامل و دستاندركاران پشتصحنه سريالها، براي بينندگان مشخص ميشوند و هم بيننده از سطحينگريهاي صرف، هنگام مشاهده سريال بيرون ميآيد. با اين قياس، دوستان داستاننويس كه كتابشان بين خوانندگان با استقبال روبهرو ميشود، ميتوانند از پشتصحنه داستانهايشان بگويند و بنويسند. هر كتابي پشتصحنه خاص خود را دارد. تمامي شرايط و عواملي كه در خلق داستان و شخصيتهاي داستاني دخيل هستند، پشتصحنه داستان محسوب ميشوند. اينكه جرقه داستان كي و كجا در ذهن نويسنده زده شده، چطور شخصيتهاي محوري داستان را انتخاب كرده، چه تعداد از شخصيتها واقعي و چه تعداد تخيلي هستند و.... همه اينها پشتصحنه داستان محسوب ميشوند. فقط همت نويسنده محترم را ميطلبد كه در جلسات نقد و رونمايي، از پشتصحنه داستانهايش بگويد. آن وقت نتيجهاي كه عايد ميشود، اين است كه خواننده هرگز داستانهايتان را فراموش نخواهد كرد. هر وقت در محافل دوستان، اقوام و افراد كتابخوان فرصتي دست دهد از پشتصحنه كتابتان حكايت و تعريف خواهند كرد كه در كم و كيف داستانهاي منتشره هست و جريانهاي ادبي را به دقت دنبال ميكند.
4 كارگاههاي داستاننويسي بيشتر به تجزيه و تحليل داستان و ساختار داستان ميپردازند. اينكه راوي داستان اول شخص است يا سوم شخص؟ داناي كل چه وضعيتي در داستان دارد؟ داستان در چه بستري شكل و قوام گرفته؟ داستان سنتي است يا مدرن و پستمدرن؟ ابتدا و انتهاي داستان چه جوري است؟ موضوع داستان چيست؟ تئوري پشت زمينه داستان چيست؟ مشابهت داستان نوشته شده با داستانهاي ديگر نويسندگان چيست؟ سبك نوشتاري داستان، اصطلاحات و واژههاي بهكار رفته چگونه است؟ و... همه اينها تاييدي است براين نكته كه كارگاههاي داستان بيشتر داستانشناس تحويل ميدهد تا داستاننويس.
5 حال كه كتاب داستانتان شكر خدا به چاپ دوم رسيده، و نظر منتقدان ادبي را به خود جلب كرده، چندين وبلاگ و سايت و روزنامه، يادداشتي درباره كتابتان نوشته، پيشنهاد ميكنم، نقدهايتان را در چاپ دوم و بعدي بياوريد. البته نويسندگاني ازجمله - يوسف عليخاني - پشت جلد اژدهاكشانش را تيتر نقد چند منتقد ادبي معروف گذاشته يا فرزاد حسني بر پشت جلد مجموعه داستاني (من آقام يا الاغ) نقدها را تيتروار نگاشته که در نوع خود تلنگري است براي جذب مخاطب، اما حقيقت اين است كه اين مساله كفايت نميكند.
بهتر است دوست نويسندهام، نقدها را، چه در عرصه وبسايتها، وبلاگها، روزنامهها و مجلات يك كاسه كني و پشت داستانهايت بياوري. با اين كار سه اتفاق ميافتد؛ اولا از شما چه پنهان كتابتان چه داستان و چه رمان، از حالت نحيفي و كمحجمي خارج ميشود و با انواع نقدها كمي حجيم و آبرومند ميشود. دوما جانم براتون بگه حتي خواننده بيخبر از نقدهاي ادبي، وقتي نقدها را بخواند كنجكاوياش گل ميكند تا ببيند منتقدان چي گفتهاند.
همچنين خواننده بزرگوار ما منتقدهاي ادبي معاصر را كه برايش تاكنون مجهول و ناشناخته بودند، ميشناسد. ثالثا نقدها بهانهاي ميشود كه آقا يا خانم خواننده بعضي داستانها را بيشتر مرور كند تا بيشتر به نكاتي كه منتقد تاكيد كرده برسد.
6 گرايش وبسايتها و وبلاگهاي ادبي بيشتر معرفي ادبيات معاصر و روز است. مختصر سرچي درمحتواي وب سايتها و وبلاگها ادعاي بنده را ثابت ميكند. پرداختن به ادبيات معاصر به خودي خود بد نيست. در مقابل ناديده گرفتن و ننوشتن از ادبيات گذشته توسط وبنويسان قابل تامل است. اين نپرداختن دو فرضيه را به ذهن متبادر ميكند؛ اول اينكه ادبيات گذشته ايران زمين حرفي براي گفتن ندارد تا درباره آن بنويسيم. به عبارتي آنچه در گذشته بهعنوان ادبيات مطرح شده به معناي واقعي ادبيات نيست. دوم اينكه ادبيات گذشته ايران به اندازه كافي معرفي شده و تمام ظرفيتهاي پيدا و نهانش نمايان شده، لذا طرح دوباره آن در فضاي مجازي ضروري به نظر نميرسد.
حسب اينكه موافق فرضيات فوق باشيم يا نباشيم، نپرداختن به ادبيات ديروز و پرداختن به ادبيات امروز از يك عارضه فرهنگي حكايت ميكند. اين افراط و تفريطي است كه در زندگي و كار و نويسندگي به آن گرفتاريم. افراط در معرفي و پرداخت بيش از حد به ادبيات معاصر؛ گويي همه ادبيات مان است.
تفريط در پرداختن به ادبيات ديروز گويي كه جزو شناسنامه فرهنگي چندين هزار ساله ما نيست. يادمان باشد ادبيات هر ملتي يك پيوستار است. جريان مداومي است كه درگذر زمان شكل ميگيرد. اين نپرداختنها و ننوشتنها از ادبيات گذشته درفضاي مجازي به معناي اين است كه ما دو نوع ادبيات داريم؛ ادبيات قديم و ادبيات جديد. اين تقسيمبندي به لحاظ بعدي زماني درست است، اما به لحاظ محتوايي و مفهوم و زيباشناسي قابل قبول نيست. چه اينكه انسان ديروز در معرفتشناسي و معنويتهاي شگفت جلوتر از انسان امروز است.
7 شما هم داستانهايتان را به اين آدرس ايميل كنيد:
[email protected] Com
اين ستون و صفحه دوشنبهها و چهارشنبهها البته بهصورت يكي درميان منتشر ميشود.

چراغش روشن بماند
علي رشوند: سايت ادبي مدومه يكساله شد. در اينجا ميخواهم به حميدرضا اميديسرور مديريت سايت تبريك بگويم. چيزي كه در يك سال فعاليت مدومه شاهد آن بوديم انتشار ديدگاهها و نقدهاي متنوع با طيفي از نويسندگان كمشهره تا پرآوازه در حوزه ادبيات داستاني بود كه قابل تقدير است. در حال حاضر سايت «مدومه» مخاطبان خود را بين اهالي داستان يافته است. اميد كه چراغش همواره براي دوستان ادبياتي هميشه روشن بماند.