او دروغ نميگويد ولي پلك چشمش هي ميپرد. با اشاره به اين شعر درخشان ميخواهم بگويم فريبا كلهر، پس از سالها نوشتن و تجربهاندوزي در زمينه ادبيات كودك و نوجوان و پشتسرنهادن تجربه شگفت «پايان يك مرد» كه نخستين رمانش در حوزه بزرگسالان بود اينبار با انتشار «شروع يك زن» يكي از سهل و ممتنعترين رمانهاي معاصر، خواننده و مخاطبش را غافلگير ميكند. در اثر فريبا كلهر، آرزوهاي عدالتخواهانه دختر كوچك شعر فروغ در ذهن و ضمير چندين زن كه شخصيتهاي پديدآورنده رماناند، جاري است. زناني كه تحصيلكردهاند و اگر از ميان طبقه فرودست جامعه هم برخاسته باشند، اينك داراي شخصيتي اجتماعي هستند و علايق روشنفكري بسيار دارند. از اينروي نويسنده در ترسيم حالات درونيشان، خواننده را به كدها و نشانيهايي ارجاع ميدهد كه در جامعه امروزين ما، با تحولات سياسي و اجتماعي دهه اخير براي هر مخاطبي ميتواند ملموس و قابلفهم باشد. تم اصلي رمان با استفاده از چنين عناصري به ظاهر تمايلات روشنفكرانه و عدالتخواهانه، نوعي فمينيسم وطني را بازميتابد اما با درنگ بر جزئيات اثر و نحوه پردازش شخصيتها و ديالوگهاي جاري در رمان، بهراحتي ميتوان دريافت نويسنده به هيچوجه خواهان خلق اثري در حوزه ادبيات فمينيستي يا جلوهدادن زن بهعنوان تافته جدابافته و قرار دادن او در برابر مرد نيست. اين درك صحيح و نگاه روشن و خالي از تعصب نويسنده سبب شده رمان در تراش و برش كاراكترها اعم از زن و مرد با نگاهي دقيق، موجوداتي قابلباور را ترسيم و ارائه كند و همين وجوه مميزه موجب شده رمان فريبا كلهر تفاوتهاي چشمگيري با آثار مشابه منتشره پيش از خود داشته باشد. بيهيچ ترديدي در سه دهه اخير ادبيات داستاني ايران، رمانها و مجموعه داستانهاي قابلتأملي از سوي بانوان نويسنده پديد آمدهاند كه گنجينه ادبيات ما را غنا بخشيدهاند اما در برخي موارد گرتهبرداري از آثار نويسندگان غربي و پررنگكردن رگههاي تعصب زنانه و ترويج فمينيسم از نوع افراطي آن سخت به اين آثار آسيب زده است. اين نوع نگاه حتي در فيلمهاي سينمايي ساخته بعضي كارگردانان زن سينماي ما نمود دارد و چنين نگاهي سبب شده كه دم از عدالتزدن شخصيتهاي زن گاه به مرز ابتذال نزديك شده و باعث آزار مخاطب شود.
فريبا كلهر، در شروع يك زن، با هوشمندي از دام چنين نگرشي ميرهد و ثمره اينكه با توان بالايي كه در نوشتن دارد، در رمانش فضايي را ميآفريند كه خواننده در همان سطور آغازين متفاوتبودن اثر را تشخيص ميدهد.
رمان، از زبان اولشخص و به نوعي با مونولوگهاي پروين روايت ميشود. زني كه با همسرش بهمن در كانادا زندگي ميكند و حالا همراه دخترش به ايران آمده و بهدنبال دوستان دوران دانشجويياش است. مناسبات پروين در ايام اقامت در ايران مصادف است با حركت سياسي و اجتماعي تشكلهاي زنان در ميدان هفتتير تهران كه منجر به درگيري آنها با ماموران ميشود و عدهاي از زنان شركتكننده در اين تظاهرات دستگير ميشوند.
نويسنده با بيان دقيق اين ماجراها از زاويهديد راوي، بيآنكه به روايت رنگ و بويي ژورناليستي بدهد، از مناسبات زنان و خواستههایشان بهره ميگيرد تا به ظرايف و دقايقي عميق از روحيات شخصيتهايش دست يابد.
بيان حالات دروني راوي، در بخشهايي كه از فضا و مختصات جغرافيايي حول و حوش ايستگاه متروي تورنتو در فصل شش سخن به ميان ميآيد و نيز ترسيم چهره ايرانيان مهاجر، نوع كار، كسب و روحيات آنها در سرزميني غريب بسيار دقيق و اثرگذار است. با اينكه رمان در ايران منتشرشده اما بيهيچ ترديدي جلوههاي قابلتأملي از ادبيات مهاجرت را نيز در خود دارد. نگاه عادلانه و بيطرفانه نويسنده از زاويهديد پروين به رابطه زناشويياش با بهمن و نيز ارتباطش با مردان ديگري همچون بهرام كه با ملقب كردن او به «ابلوموف» روحيات او را بازتاب ميدهد يا ارتباط با محمود شوهرخواهرش بسيار دقيق از كار درآمدهاند. چنانكه تصويري كه از يك همسر شهيد (فيروزه) به دست داده شده يا ترسيم حالات فروزان، زن مهاجري كه در تورنتو خواب امام زمان را ميبيند با توصيفات دقيق و نثري روان و بيهيچ تظاهر به پيچيدهنويسي، اثر را كه داراي ساختار و تكنيكي فكر شده و روشمند است به رماني سهل و ممتنع و خوشخوان بدل ميكند كه اينها همه نشان از توانايي فكري نويسنده در شيوه بيان ماجراها و تبيين شخصيتها دارد. آنان كه با رنج نوشتن و خلاقيت ادبي آشنايند به نيكي واقفند پديدآوردن يك اثر داستاني و به سامان آوردن شخصيتها و كاويدن ذهن و درونيات آنها در فضاي رمان چه رنجي را ميطلبد. وظيفهاي به غايت دشوار كه فريبا كلهر بهگونهاي روشن و صريح از عهده آن برآمده است، چراكه او خود را سروده است...

كسي كه مثل هيچكس نيست...
كاوه گوهرين: يكي از ماندگارترين شعرهاي زندهياد فروغ فرخزاد، شعر بلندي است به نام «كسي كه مثل هيچكس نيست». چاپ اول اين شعر زيبا در «دفترهاي زمانه» اتفاق افتاد و بعدها با اندك تغييراتي در مجموعه «ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد» منتشر شد. اين شعر درواقع مونولوگهاي دختربچهاي فقير و جنوبشهري است كه در انتظار منجي عادلي است كه بيايد باغ ملي، سينماي فردين و حتي شربت سياهسرفه را قسمت كند و سهم او را هم بدهد.