او چندي نيز در دانشگاه دوبلين به فراگيري زبانهاي نوين پرداخت و همانجا بود كه با بريان كافي آشنا شد و اين آشنايي منجر به دوستي درازمدت دو شاعر گردید، بهطوري كه در 1930 نخستين مجموعه شعرشان را بهطور مشترك منتشر كردند. در 1927 دولين از كشيش شدن منصرف شد و Clonliffe را ترك گفت و به جزاير بلاسكت مهاجرت كرد تا زبان ايرلندياش را تقويت كند. بين سالهاي 1930 تا 1933، در دانشگاههاي مونيخ و سوربن پاريس به تحصيل ادبيات مشغول شد و در طول اقامتش در اين دو دانشگاه، با بكت و مك گريوي آشنا و دوست و سرانجام موفق به اخذ دكترا شد. در سال 1935 به سرويس سياسي ايرلند پيوست و چندسالي را در شهرهاي رم، نيويورك و واشنگتن اقامت گزيد. در طول اين مدت با شاعر بزرگ فرانسوي «سن ژون پرس»، و شاعران مطرح آمريكا ازجمله «آلن تات» و «رابرت پن وارن» ديدارهايي داشت. پيرو همين ديدارها بود كه مجموعه شعر ژون پرس را با عنوان «تبعيد و ساير اشعار» ترجمه و منتشر كرد و بعد از مرگ وارن و تات، مجموعه اشعار آنان را براي انتشار، ويرايش کرد. دولين در 21 آگوست 1959 درگذشت. پس از مرگش دو مجموعه شعر از او با عنوان «كليات» به چاپ رسيد. يكي در سال 1964 و ديگري در 1989 و به همت جيسيسيميس. مقالات او با دستخط خودش در موزه دانشگاه دوبلين نگهداري ميشوند.
پلِ حياتي*
رژهروندگان رژهروندگان
مينشيند از كدورتي ديرين
بر پيكر گوهران،
هوم وهاي نفسِ شامگاه.
صفي خسته،
كشيده از دنبالهاش.
چقدر پر ميشود ايستگاه،
از حضورِ تمامي ِ آنها!
چهرههاي پير،
با نقابِ جواننما
چنين است اين جاني!
چنين است اين جهان!
از فرازِ پل
واكنشِ ابلهانهشان را ميستايند
كه غرق ميشود به ژرفاي ميلاد.
چهرهي آدمي و قرنها
در رودخانههايي ستاره بار
گندمزارهاي وانهادهي بيدرو
انديشهي مرگ اگر ميتوانست،
بيقدرتِ پروردگار،
مرهمي مينهاد براي آرامش آنها
اما تو چاكچاكشان كن
با غضب يا حسادت!
قوقوي كبوتر
بر لولايي زنگزده
به سوي پنجره برگرد
كه درخشان شده با پرتقالها
و دختران
...
ميوههايي با دهان و لبخندي مجروح
بريده چون لبهي كلاه ابلهانهشان:
در دالانهاي لنگ
در تقلاي رسيدن به آسمان
ساييده ميشوند به آسيابِ عشق
…آرد شده
و بعد چشمهايي بازگشوده
خيره به …
چنين است اين جاني!
چنين است اين جهان!
مثلِ همه
جوان و اميدوار
خلاصي در كار نخواهد بود
از اين طلسم
پس نقابهاي كمرويي
ميزنند بر چهرههاشان
و بعد تنها سكوت
سكوتي از سرِ تيرهبختي
تكيهي خانهها بر باد است،
نميخواهي رهايشان كني؟
بگو،كه در دومين هجومِ آتياش،
چه خواهي كرد؟
بر ديوارهاي بُكمِ اسكله
آب ميفرسايد سنگ را پيوسته
و بيرونِ رودخانه
شعاعي ميتابد از قوسِ چراغ
و باد ميبافد
ميكوشد تا ببافد چيزي
يا چيزي ديگر ببافد
از تلفيقِ پرواز و آب.
* Liffey bridge پلی است بر فراز رودخانه لایفی در ایرلند اما واژه لایفی در لهجه ایرلندی به معنای «یک زندگی» است.