1- میگویند یک فیلم هالیوودی در بیش از هزار سینما نمایش داده میشود، چیزی به نام کف فروش ندارد و هرچقدر تهیهکننده و پخشکنندهای قویتر باشد، آن فیلم بیشتر دیده شده و فروش بهتری عایدش میشود. تنها کافیست آنها آنقدر کارشان را بلد باشند که تعداد سینماهای بیشتری در اختیار بگیرند و بتوانند در سرتاسر اروپا آن را نمایش دهند. نه اینکه بخواهم نق بزنم که چرا ما حتی در فروش جهانی فیلمها به حساب نمیآییم که نقزدنی بیحاصل است و همه ما دلیلش را به خوبی میدانیم، از شما چه پنهان قصد ندارم درباره تعداد سینماهایشان هم آه و واویلا سر بدهم که همهمان میدانیم دستاندرکاران دولتی سینمای ما سالهاست که میخواهند سالنهای سینمایی تازه افتتاح کنند در حالی که همان سالنهای قدیمی هم بهخاطر پول آب و برق و گاز و حذف یارانهها در شرف تعطیلیاند، این مثالها را آوردم که بگویم اکران مجدد «ورود آقایان ممنوع»، در دو سینمای پایتخت مثل یک رویای شیرین است برای آنها که فیلم را ندیدهاند. درواقع ما در حالی که هیچ بهرهای از سینمای صنعتی نبردهایم و دستمان بهکار نمیرود و نمیدانیم اکران در هزار سالن سینما چه مزهای میدهد، چارهای نداریم به جز آنکه به دلخوشیهای ایرانی پناه ببریم. به هر حال فیلم خوشایند و خندهداری دوباره روی پرده سینماها آمده که نشان از همراهی مردم با آن دارد و نمیشود خوشحالی ناشی از این اتفاق را نادیده گرفت.
2- «یه حبه قند» فیلم دوستداشتنی رضا میرکریمی، با یک دوجین بازیگر بینظیر روی پرده سینماهاست. فیلم ویژهای که خلقوخوی ما ایرانیها را روی پرده آورده و بدون آنکه موضعی نسبت به ما و این آدمها داشته باشد، شبیه به یک راوی بیطرف وارد عمل میشود و دوربین را اینسو و آنسو میبرد. احتمالا برای همین است که «یه حبه قند» اینقدر دلنشین است و مثل داستانهای مادربزرگها، آدم را جلوی پردهاش مینشاند و دقیقا تاثیر همان قصهها را هم میگذارد. مثل یک قند که باید با دیده شک و تردید به آن نگاه کرد و مدام از بازیگوشیاش ترسید! اما «یه حبه قند» علیرغم ویژگیهای خوب و دوستداشتنیاش، با یک بحران روبهروست، تماشاگر به سراغش نمیرود و این سوالی است که احتمالا باید مسوولان بنشینند و آسیبشناسیاش کنند و دربارهاش ساعتها صحبت کنند. که چطور میشود یک فیلم سینمایی نزدیک به 30 سالن در اختیار داشته باشد – درباره هالیوود که حرف نمیزنیم، این تعداد برای نمایش در سینماهای تهران عدد خارقالعادهای است- بازیگران خوبی داشته باشد، کارگردانیاش هم خوب باشد و حتی داستان آن، یکی از داستانهای خوشایند سینمای ایران باشد و آنوقت در فروش به بحران بربخورد. به هر روی ما درباره سلیقهای صحبت میکنیم که تبدیل به سلیقه جمعی مخاطب ایرانی شده و درگیر با نوعی بیمهری نسبت به سینماست.
3- نزدیک به دو هفته از روزی که فرجالله سلحشور اتهاماتی به زنان وارد کرد، میگذرد و دو هفته زمان مناسبی برای فراموشکردن این جملات است، مخصوصا که او با فاصلهای نزدیک و پس از آنکه واکنش معاونت سینمایی و نامه دختران جوان سینما را دید، حرفش را گرداند و سعی کرد بدون آنکه از موضعش کوتاه بیاید، عذرخواهی کند، به این امید که قال قضیه بخوابد و مردم و رسانهها انگشت اتهام را از روی او بردارند. اما به نظر میرسد صحبتهایش آنقدر زخم زده و آنقدر کاری بوده که چنین اتفاقی نمیافتد. مثلا همین دو روز پیش بود که عزتالله انتظامی از زنان سینمای ایران گفت و از تلاشی که برای بهبود اوضاع سینما و تئاتر ما میکنند و جالب اینجاست که دیروز هم نوبت جمشید مشایخی بود تا بگوید: «سینمای ایران، خانمهای بازیگر توانا و بااخلاقی دارد که هنرمندان بزرگی محسوب میشوند، ما بازیگران قدرتمندی در سینما داریم و میبینیم با تمام محدودیتهایی که وجود دارد، بازیگران ما چه مرد و چه زن در جهان میدرخشند.» منهای این جملات، واقعیت این است که هم بازیگران زن در نامهشان نوشتند و هم در میان صحبتهای انتظامی و مشایخی بود؛ جملات سلحشور بیش از آنکه توهین به زنان سینمای ایران باشد، توهین به تمام هنرمندان سینماست. هنرمندانی که خاک صحنه خوردهاند، درگیر قسط و وام و بیمهاند و هشت و نهشان با هم چفت و جور نمیشود و تنها میتوانند به اخلاق کاری و حرفهایشان نبازند که آن هم مورد هجوم قرار میگیرد. واقعا یکی بیاید و ازشان بپرسد به چه امیدی هنوز در سینما نفس میکشند؟
سینمای تکراری، رویای ماست
نگار مفید: میگویند یک فیلم هالیوودی در بیش از هزار سینما نمایش داده میشود، چیزی به نام کف فروش ندارد و هرچقدر تهیهکننده و پخشکنندهای قویتر باشد، آن فیلم بیشتر دیده شده و فروش بهتری عایدش میشود.