نقطهنظرات و واكنشهاي اين نويسنده و انديشمند پرتغالي در حوزههاي اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي و سياسي و رويكرد ضدامپرياليستي و نگاه انساني او به قضايا شايد علت اين استقبال باشد. عليقادري به تازگي دفتر يادداشت ساراماگو را ترجمه كرده، اين كتاب را انتشارات مرواريد منتشر كرده است. همين كتاب با ترجمه مينو مشيري با عنوان نوت بوك در نشر ثالث براي نخستين بار منتشر شد و استقبال خوبي هم از آن به عمل آمد. ترجمه ديگري از اين كتاب با عنوان يادداشتها با ترجمه مصطفي اسلامبه منتشر شد. اين نسخه را هم نيكو نشر منتشر كرد.
مينو مشيري پيشتر رمان كوري را از ساراماگو ترجمه كرده بود كه آن هم سه ترجمه قابل اعتنا دارد يك ترجمه از من است كه انتشارات مرواريد منتشر كرده يك ترجمه از مهدي غبرايي كه نشر مركز منتشر كرده. مجموع اين سه ترجمه بيش از پنجاه بار تجديد چاپ شده كه اميدواريم اين روند با مدد مسئولان محترم اداره نظارت بر چاپ كتاب ادامه يابد. البته سواي دلخوري هايي كه گاه ممكن است در ترجمه هاي مكرر پيش بيايد به نظرم تا زماني كه كشور به قانون حق مالكيت مادي و معنوي يا همين معاهده كپي رايت نپيوسته اين ترجمه هاي مكرر و همزمان چندان دور از ذهن نيست و ضمناً انحصار را هم مي شكند. احتمالاً همين چندگانگي شايد عيب و هنر مترجمان ديگر را بنماياند.
«پنجاه درجه بالای صفر» دومین رمان علی چنگیزی ست كه نشر چشمه منتشر كرده است. از چنگيزي پيشتر پرسه زیر درختان تاغ منتشر شده بود. " انداختيم توي كوچه باغي تنگ كه دوطرفش را درخت ها خشكيده اي گرفته بود با شاخه هاي كج و كوله و قناس كه درست نمي شد تشخيص بدهي چه درختي هستند. اما معلوم بود روزي روزگاري سرسبز بوده اند و چه بسا بار هم مي داده اند. حالا كه عجالتاً به لعنت خدا هم نمي ارزيدند. همن جور شلنگ انداز شيب ملايم كوچه باغ را بال رفتيم. از كنار باغ هايي رد مي شديم كه به چينه ها گلي از هم سوا مي شدخ بودند، ديوارهايي كه گاه نوك شان را با خار و خرده شيشه پوشانده بودند تا كسي خبال دست درازي به سرش نزند." قديم ها كه دزدگير و دوربين مدار بسته و تراشه الكترونيك نبود و سيم خاردار و و تابلو عكس برداري اكيداً ممنوع وجود نداشت. اين شيوه براي جلوگيري از آفتابه دزدي رايج بود. دزدان سرگردنه و شاه دزدها هميشه راه هاي ديگري داشتند براي دزدي و چپاول كه اسم شيك امروزي اش اختلاس است. ماجرای سرقتی بدفرجام از بانک از زبان علی ستوده روايت مي شود كه سارق سابقه داري ست و از زندان گریخته است، مي خواهد دار و دستهای جور کند تا بانک بزند.
"مثل هیچ لحظه ای" عنوان مجموعه داستاني از الهام زارع نژاد است که انتشارات عیاران منتشر كرده است. از زارع نژاد پيشتر كتابي نخوانده ام. البته گهگاه در فضاي مجازي نوشته هايي از ايشان خوانده ام. مثل هيچ لحظه اي هفت داستان دارد به علاوه يك مقدمه " خانوم جان که می خواست شیر آب را باز کند، بسم الله اش را گفت. برایم تعریف کرده بود که اگر آب داغ را یک دفعه روی زمین بریزیم، ممکن است بچه جن آن زیر باشد و بسوزد. آن وقت روز خوش به زندگی آدمیزاد نمی گذارد. " اين تكه از داستان شب چره است. يكي از داستان هاي خوب و خوش ساخت مجموعه من نويسنده ام يا جين وبستر؟ نام دارد. كه يك جورهايي به عشق كتاب خواني مربوط مي شود.
کتاب «روییدن از رویاها» 170 شعر کوتاه از این محمد خليلي شاعر و داستان نويس با سابقه كشورمان است. اين نشانه هاي سرخ/ از براي چيست/ كه بر پيشاني شامگاهان است؟/ كه را كشته اند/ چه كسي بر صليب مصلوب است/ كه ها رفته اند/ چه كساني خواهند آمد/ آه/ اين نشانه هاي سرخ...؟ روئيدن از رويا را انتشارات ابتكار نو منتشر كرده. همين انتشاراتي عطر کلمات را از خليلي منتشر كرده است. محمد خليلي امسال چند كتاب ديگر هم منتشر كرده است. « همان روز، طرف هاي غروب، از بلندگوي بندها اسامي دادگاهي ها را خواندند تا براي صبح فردا آماده باشند. كمي بعد از آنكه صداها خوابيد دو مامور نظامي آمدند و تالان و ترلان را بردند. در آخرين لحظه اي كه چشمان ترلان را ديدم، نگاهش مثل نگاه آهوي نخجير شده بود. هراسان و بي قرار. بعد از رفتن شان زمزمه ها در بند پيچيد و تا هر كجا راه گرفت. همه مي دانستند اين بردن هاي دم غروب، چه معنايي دارد. قرنطينه و بعد... » مجموعه داستان «گل سرخی بر گیسو» مجموعه پانزده داستان است كه انتشارات جان شيفته منتشر كرده . بعضی از اين داستان ها قبلاً در نشریاتی مانند آدینه، کارنامه و چیستا منتشر شده بود. سايه هاي هامون، وطنم، تالان و ترلان، در بيمارستان چه اتفاقي افتاده و داستان هاي ديگر در اين مجموعه گردآمده اند. انتشارات جان شيفته با «نقره هاي نگاه ماه» و «سکوت آبی حوا» را هم از اين نويسنده و شاعر منتشر كرده است. حالا چشم نزنيد كه خليلي پركار شده. امكانات نبود. اين اثار آماده بوده و آثار ديگري هم هست تا جايي كه من مي دانم. خليلي داستان نويس متعهدي است كه سال هاست قلم مي زند.
مجله داستان همشهري، آبان هم منتشر شد. رختخواب را از یاشار کمال مي خوانيم، بیمه عمر را از مارکوس لفی، دوربرگردان/ لوییز اردریچ، البته اردريك درست است، یخ سرخ از بهاءالدین خرمشاهی كه معرف حضور هست و در وصف ايشان چه بگويم. خدا از سر تقصیرات من بگذرد. البته من تقصيري ندارم، محمدحسن شهسواری استغفار مي كند. گرگ را هم شرمین نادری نوشته. در بخش داستان مبادا سهم نفیسه مرشدزاده است كه سردبير هم هست. اما قلمش انصافاً خوب است. مسخ جان چیور و روز و شب بریژیت ژیرو هم هست. به علاوه داستاني از پریمو لوی. از پريمو لوي منظر يكي دو شاهكار باشيد. روايت هاي داستاني هم خواندني ست. سفرنامه اعتمادالسلطنه، سفرنامه حج بانو علویه کرمانی وسفرنامه وقارالدوله همسر ناصرالدين شاه. با یک حج ناقابل نصفه کاره نمودم و خوف و وحشتی در ایرانیها پیدا شد سفرنامه حج آیت الله سید فضل الله حجازی است. واقعاً نكات خواندني دارد. بخش درباره داستان هم براي داستان نويسان جالب است. چرا ماجراهای زندگی واقعی داستانهای خوبی از آب درنمیآیند؟ نوشته آلیس میلر است، تریبون یک خروار کاغذ سفید نوشته کامیلو خوزه سلا ست. نويسنده اسپانيايي كه جايزه نوبل هم برده. داستانهاي ديدني یه گل، دو گل كامبيز درمبخش را از دست ندهيد و اگر دنبال شغل و نان آب دار مي گرديد چگونه یک شغل نان و آبدار پیدا کنیم نوشته اومبرتو اکو را بخوانيد.

چگونه یک شغل نان و آبدار پیدا کنیم
اسدالله امرايي: ژوزه ساراماگو نويسنده برجسته پرتغالی كه در سال 1998 جايزه نوبل ادبيات را برد و نخستين پرتغالي ست كه اين جايزه معتبر را برده، نويسنده اي خوش اقبال بود. در ايران هم خيلي خوب درخشيد.