با انگشت روي انواع ماهيهاي تنوري و غذاهاي دريايي پايين آمدم و چند صفحه بعد يك جور فتوچيني را كه تا حالا امتحان نكرده بودم، سفارش دادم. بعد از شام تنها تا خانه قدم زدم و چند بار ساعتم را نگاه كردم. 11 سال است كه هر يكشنبه ساعت هشت شب هر جاي جهان باشم به تهران تلفن ميكنم و با مادرم حرف ميزنم. هنوز كمي تا ساعت هشت فرصت داشتم. مسواكزدم و توي آينه دستشويي به صورتم نگاه كردم. كف خمير دندان را توي كاسه سراميكي ريختم و فكر كردم، صورت آدمها مثل كاغذهاي كتابي است كه رطوبتهاي زمان آن را چروك و فرسوده و ناخوانا ميكند. روي كاناپه دراز كشيدم و تلفن را برداشتم و شماره مامان را گرفتم. ميتوانستم صداي زنگ تلفن مشكي را روي آن ميز چوبي كه لاك الكلش ترك خورده است، بشنوم. مامان گوشي را برداشت، با هم حرف زديم و من سعي كردم وانمود کنم ازدواج دختر همسايه جديد مامان، قيمت گوجهفرنگي و خرابشدن شير حمام واقعا مهم است. داشتم روي كاناپه جابهجا ميشدم كه مامان گفت: ـ ماهيها چقدر هوش دارن؟ ـ چي دارن؟
ـ به نظرت ماهيها همه چي رو ميفهمن؟ ببين، منظورم اينه كه هوش يه ماهي چقدره؟
ـ نميدونم. گمونم مغزشون كوچيك باشه. ـ حرف بيخود نزن، ديروز يه ماهي قرمز گرفتم، تنگش رو گذاشتم روي ميز نهارخوري.
ـ خوبه.
ـ اين ماهيه ميخواد ماچم كنه!
ـ چه كار كنه؟!
ـ ماچم كنه، واقعا ميخواد ماچم كنه! هر جاي هال كه ميرم ميچرخه طرفم و ميخواد ماچم كنه!
به مامان گفتم شايد ماهياش گرسنه است يا آب آن كثيف شده و ميخواهد نفس بكشد و فقط لبهايش را تكان ميدهد. مادر گفت:
ـ خودم اين چيزهارو ميدونم... اين يكي فرق داره، وقتي بچه بوديم هزار بار براتون ماهي خريده بودم... اين يكي واقعا فرق داره! دور تنگ به طرف من ميچرخه ماچم ميكنه! واقعا اين كاررو ميكنه! تلفن را قطع كرد جلوي شيشههاي سرتاسري پنجره اتاقم ايستادم. آكواريومي در طبقه نهم ساختماني بلند كه از پشت شيشههايش نماي گسترده خيابانها و رودخانه ديده ميشود. روشناييهاي شهر آسمان شب را عميق و آبي و پرنور ميكرد. اتاقم نيمهتاريك بود و عكسم را روي شيشه ميديدم. صورتم را نزديك شيشه بردم و لبهايم را مثل ماهي تكان دادم.

درياي آبي عميق
عليرضا محموديايرانمهر: سه ساعت قبل از تلفن مامان، در رستوراني كه روميزي و شمع و آباژورهاي سرخ داشت شام ميخوردم، همراه زني با چشماني به رنگ دريايي عميق. منوي غذاها به قطر رماني تاريخي بود.