البته در این میان انیمیشن «دیو و دلبر» را نادیده گرفتم شاید به این خاطر که فکر میکنم این دومی به انیمیشنی فراتر از گستره آثار دیزنی بدل شده است. اصلیترین عنصر اهمیت «شاه شیر» آن است که مانند بسیاری دیگر از آثار دیزنی این انیمیشن با گرتهبرداری از هزاران افسانهای که کودکان از بزرگترهای خود شنیدهاند، ساخته نشده، ضمن اینکه در تمام طول فیلم ردپایی از کلیشههایی که معمولا محور انیمیشنهای دیزنی هستند به چشم نمیخورد. ماجراهای عاشقانه صریح مانند آنچه در بسیاری از آثار انیمیشن و غیرانیمیشن روز میبینیم در «شاه شیر» وجود ندارد و هیچ پند و اندرز اخلاقی آشکاری مبنیبر اینکه چگونه کوشش بسیار باعث ترقی آدمی میشود، در آن به چشم نمیخورد. اتفاقا وقتی کاراکتر اصلی داستان به سراغ دوستان جدیدش یعنی «پومبا» و «تیمون» میرود آنها سعی در تلقی این ایده به وی دارند که نگران چیزی نباشد و سعی کند با لذت بردن از زندگی هر آنچه در گذشته رخ داده را فراموش کرده و به فکر آینده باشد. این دقیقا خلاف دیدگاهی است که در برخی آثار ادبی و سینمایی تکرار شده و در آن خالق اثر قصد دارد بهطور مرتب از این واقعیت سخن بگوید که تنها با تلاش سخت و طاقتفرساست که آدمی میتواند بحرانهای زندگی را پشتسر گذارد. اما «شاه شیر» این را به مخاطبش القا میکند که بالاخره روزی میرسد که خیانتکاران به سزای اعمال خود رسیده و آدمی نیز دیر یا زود نتیجه اشتباهاتش را به چشم میبیند. «شاه شیر» همان قدر که میتواند برای کودکان جذاب باشد تماشای آن برای بزرگسالان هم خالی از لطف نیست چراکه فیلم علیرغم دارا بودن درجه G و آزادی نمایش آن برای تمام ردههای سنی این مزیت را دارد که مرگ، خیانت و مخاطرات حیات از اصلیترین عناصر تشکیلدهنده داستان آن هستند؛ یعنی همان عناصری که بهزعم خود چرخه حیات را تشکیل میدهند؛ جالب اینکه همین چرخه است که باعث جلای وطن «سیمبا» شده و در انتها نیز باعث بازگشت او به سرزمین مادری و ستاندن حق خود میشود. این وجهه انسانی از فیلم یعنی تعمیم خصوصیات و دشواریهای زندگی آدمی به زندگی یک شخصیت فانتزی مسالهای است که به اندازه کودک، بزرگسال را هم جلب میکند.
* منتقد فیلم کریتیک

امید به روز جزا
کریستوفر نال: «شاه شیر» یکی از بزرگترین دستاوردهای کمپانی دیزنی است و تا آنجا که دانش من قد میدهد یکی از انیمیشنهای برتر دیزنی که به تئاترهای موزیکال برادوی پهلو میزند.