وحید حسینی: همه درباره چشمهای سرخ ترسناکش اتفاق نظر داشتند. رهگذری که مقابل چشمانش یک نخ سیگار روشن کرده و گفته بود پول ندارم و حتی رانندهای که در آن روز بارانی، بهخاطر گرانفروشی بساط سیگارش را پرت کرده بود وسط بزرگراه و او به آنها خیره شده بود.
با آن چشمها به طرزی ترسناک خیره شده بود و فقط گفته بود: این حرکتتان یادم میماند! او همیشه به همه همین را میگوید: «این حرکتتان یادم میماند.»