1 این ستون قرار است هفتگی باشد. روزش امکان دارد تغییر کند. فعلا که تا حالا شده روزهای سهشنبه، مطمئن باشید هفتهای یک بار خبرهای مربوط به تلویزیون را در آن رصد میکنیم.
2 تنها و تنها خلاقیت در یک رسانه است که میتواند یک برنامه را در شبکهای کمسابقه و کماهمیت از نظر مخاطب انبوه به اوج برساند. اگر حتی شما هم از خیل انبوهی باشید که چندان رغبتی به تماشای برنامههای کمرمق شبکههای تلویزیونی ندارید، حتم دارم هنگام کانالگردیهایتان برای یک بار هم شده، روی برنامه رادیو هفت در شبکه آموزش مکث کردهاید تا مثلا مخاطب داستانخوانیهای بازیگران خوشصدا باشید یا مثلا دلتان بخواهد شنونده گفتوگوی صمیمی و دوستداشتنی منصور ضابطیان با یکی از چهرههای مهم روزگارمان باشید. این را گفتم تا یادآوری کنم این شبها داریوش فرهنگ روبهروی ضابطیان مینشیند و با لحنی گرم و تاثیرگذار، زندگی خود را ورق میزند. رادیو هفت آیتمهای دوستداشتنی زیادی دارد که خیلیها را به مرور جذب خود کرده است.
وقتی به یک حماسه یا واقعهای بعد تصویری یا نوشتاری میبخشیم درواقع به ماندگاری اثر توجه کردهایم و قرار است به آن حماسه حجم بدهیم و قهرمان را در ذهن مخاطب ماندگار کنیم. نامهایی هستند که نسل جدید آنها را بیشتر با اتوبانها و بزرگراهها به یاد دارند. قهرمانهایی که قرار است هرچه میگذرد، ملیتر شوند و اصلا وظیفه فیلم یا سریالی که داستان زندگی آنها را دستمایه ساخت و تولید اثری هنری قرار میدهد، همین است. گروههایی هم در تلویزیون برای همین مهم راهاندازی شدهاند و سالهای سال است که برای خودشان ردیف بودجه کلان دارند. دهه 70 شروع جدی ساخت سریالهای زندگی سرداران و فرماندهان جنگ بود. شاید موفقترینشان سریال سیمرغ به کارگردانی حسین قاسمیجامی بود که در سال 79 روی آنتن رفت. این سریال توانست با انتخاب خوب بازیگران محمد جوزانی در نقش شهید شیرودی و سیدجواد هاشمی در نقش شهید کشوری و علیمحمد طالبی در نقش شهید چمران چهره واقعی و زندگی رشادتگونه دو خلبان نامآور روزگار دفاع را به ثبت برساند. سیمرغ به دلیل موسیقی مناسب و فیلمنامه منسجم و قصه روان واقعگرایانه توانست مورد توجه مخاطبان قرار گیرد. سریالی که میتوانست آغازگر راهی باشد برای به تصویر کشیدن زندگی شهدا و سرداران و فرماندهان. اما این اتفاق آنطور که انتظار میرفت در سالهای بعد ادامه نیافت. دلیلش را باید از مدیران و برنامهریزان ارشد شبکههای تلویزیونی پرسوجو کرد. برکسی پوشیده نیست به دلیل حساسیتهایی که گاه در مورد زندگی این شخصیتها اعمال میشود کمتر فیلمسازی به سمت تصویر کشیدن شهیدان میرود. اگر هم بروند حاصل کارشان چیزی فراتر از نگاه کلیشهای نیست. جمعهها سریالی از شبکه اول در حال پخش است به نام شوق پرواز که اولین سریال یدالله صمدی است و زندگی شهید بابایی را به تصویر کشیده است. با آنکه فیلمنامهنویسی به نام فرهاد توحیدی پایش در میان است، شوق پرواز، آنطور که انتظار میرفت تا همین جای کار نتوانست مخاطبان زیادی را پای گیرندهها بنشاند. البته استقبال از یک کار در تلویزیون معماها و معیارهای خودش را دارد. اما یکی از این شگردهای مهم برمیگردد به چگونگی روایت کردن داستان. خوب و بدش را در مقایسه با سریال روزگار غریب به کارگردانی کیانوش عیاری میتوان درک کرد. به راستی چه اتفاقی میافتد که علیرغم این همه تبلیغات، کمتر مخاطبی درشبهای جمعه منتظر پخش شوق پرواز است؟ کمکم باید نگران بود که مبادا با پخش شوق پرواز شاهد تصویری کمرمق و کلیشهای از یکی از مهمترین قهرمان جنگ تحمیلی باشیم. مهم این است که مخاطب مجذوب شخصیتی باشد تا بخواهد سرنوشت او را دنبال کند. با آنکه چندین قسمت از پخش شوق پرواز میگذرد، تا چه حد مخاطب، علاقهمند به همراهی شخصیتمحوری سریال شده است؟ در یکی دو قسمت اول شاهد ماجرای زندگی زوجی هنرمند، محقق و نویسنده به نام مسعود و لیلی بودیم که این داستان اولیه بیننده را از موضوع اصلی که پرداختن به زندگی شهید عباس بابایی است، دور میکند. البته میدانیم که قرار است با همین شگرد به قهرمان اصلی نزدیک شویم، اما خردهروایتها نه به خودی خود جذابیت دارد و نه کمکی به کشش مخاطب به سمت شخصیت اصلی میکند. آنچه به تصویر کشیده میشود باید به نظر مخاطب واقعی بیاید. نشان دادن خانم حکمت همسر بابایی یا هر کدام از فرزندان در سریال یا از همه مهمتر عکسهای واقعی شهید بابایی در سریال، مخاطب را با تضاد روبهرو کرده است. مخاطب شهاب حسینی را در نقش شهید بابایی میبینید و شخصیت و زندگی قهرمان قصه را در کاراکتر وی دنبال کرده و با او ارتباط برقرار میکند. حالا در نظر بگیرید که کارگردان حتی به خود زحمت نداده عکسی از شهاب حسینی بازیگر نقش شهید بابایی را قاب کند و به دیوار اتاق بزند. استفاده از لهجه قزوینی راهکاری بود برای نزدیک کردن قصه به بستر اصلیاش؛ اتفاقی که نمیافتد. جزئیات هستند که ابعاد یک شخصیت را به تماشاگر میباورانند. اما کارگردان بهجای بهره بردن از جزئیات نمایشی زندگی بابایی به مستندسازی بسنده کرده است، اتفاقی که هرچقدر هم خوب باشد، خارج از قواعد یک درام بوده و اگر قرار است یک شگرد تکنیکی باشد، که نیست، آن وقت باید اوضاع و احوال شوق پرواز خیلی بهتر از اینی که هست باشد.
3 یک زیرنویس در چند شب گذشته توجهم را جلب کرد که خبر از شروع بهکار آزمایشی شبکه فیلم و سریال میدهد. کسی خبر دارد کدام گروههای مهم در حال تولید برای پخش از این شبکه هستند؟
4 همانطور که اعلام شده بود هفته گذشته آخرین قسمت فصل اول سریال ستایش به اتمام رسید. فعلا تا زمان پخش فصل دوم خیالتان راحت که به این زودیها قرار نیست دست پدربزرگ به نوهاش برسد. اما سرانجام مدیران شبکه 3 سیما ترجیح دادند در تیتراژ پایانی سریال نام سعید مطلبی را بهعنوان فیلمنامهنویس قید کنند. نکته مهمتر اینکه آیا این اتفاق در فصل دوم هم تکرار خواهد شد؟
5 اوج خلاقیت این روزهای تلویزیون، نحوه تبلیغات در برنامهای به اسم سرآشپزبزرگ است که از شبکه 2 سیما پخش میشود. قرار است در این برنامه اتفاقی بیفتد که غذاهای سنتی ایرانی جایگزین غذاهای فرنگی شود. کدام یک از شما جمعه شبها، آن هم حول و حوش ساعت یازده شب، نمکگیر سرآشپزبزرگ و بیخیال برنامههای مشابه ماهوارهای شدهاید؟ تهیهکننده برنامه بارها و بارها تاکید کرده که برنامهاش هیچ ربطی به بفرمایید شام معروف ندارد. همین طور است، اما بیربطترین قسمت ماجرا، ماجرای جذب مخاطب است. راستی چرا حسین رفیعی با مجری همراهش ساغر عزیزی تا این حد حرکات و حرفهایشان توی ذوق میزند؟ بپذیریم که عنصر خلاقیت مهمترین مولفهای است که در مسابقههای تلویزیونی ایرانی جایش به شدت خالی است.

مخاطبی که دنبال قهرمان است
مهربانو ابدیدوست: این ستون قرار است هفتگی باشد. روزش امکان دارد تغییر کند. فعلا که تا حالا شده روزهای سهشنبه، مطمئن باشید هفتهای یک بار خبرهای مربوط به تلویزیون را در آن رصد میکنیم.