ظاهر اتوبوس قدیمی به نظر میرسید، از همانهایی که مسافران ترجیح میدهند وقتی که ازدیاد اتوبوس هست، سوارش نشوند و سوار نوع بهتر و باکلاستر و تر و تمیزتر و جادارتر شوند. شیشههای دودیاش و برق خاصی که رنگ بدنهاش داشت چهرهاش را تا حدودی از اتوبوسهای معمولی متمایز کرده بود اما هیچکدام از اینها برای اینکه مسافر قانع شود احتمال وجود کولر درون این اتوبوس هست، کافی نبود، لاجرم راننده اندیشیده بود و دست به کار شده بود و دست به قلم برده بود و روی جفت شیشههای ورودی مردانه و زنانه، با رنگی روشن که جالبتوجه باشد نوشته بود: «کولردار!»
مگر میشد با دیدن این کلمات، به کولردار بودنش شک کرد!؟ دیدن این صحنه مرا به فکر فرو برد. مَثل اتوبوسی که دیدم مَثل ما آدمهاست. گاهی اوقات، از درون کوزه همان برون نمیتراود که در اوست. گاه درون ما آدمها چیزهایی هست که بیرون تراویدنی نیستند یا اینکه به محض تراوش به محیط خارج دگرگون میشوند و دیگر آن چیزی نیستند که در کوزه درونمان بودند. در این شرایط اگر کسی هست که بخواهد درونش را برملا کند و مشهور شود باید تابلوی اعلانی تهیه کند و بر گردن خودش بیاویزد تا بتواند چیزی راجع به اصل ماجرای درونش بگوید. البته انجام چنین کاری شاید لازم باشد و شاید هم نه. اگر چیزی بیرون تراویدنی نیست، زورکی که نمیشود در بوق و کرنایش کرد و به سمع و بصر دیگران رساند. اما اگر قرار است از چیزی که هست اما دیده نمیشود، منفعتی برداشت کرد و به سودی دست یافت البته که باید آن را به گردن آویخت و زیر سنگینی شهرت سرخم کرد و آن را بهرخ دیگران کشید. و نیز هستند افرادی که از درونشان فراریاند یا اینکه محیط بیرونشان ویژگیهایی از درونشان را میپذیرد و با بخش دیگرشان که بیشتر به چشم میآید مخالف است، در چنین اوضاعی که فرد احساس خطر یا بیهودگی میکند مثل همان اتوبوس فریاد میزند، با صدای خاموش: «به خدا من فلانی نیستم، من این هستم. من چنان نیستم، من چنین هستم. به ظاهرم نگاه نکنید، من چیز دیگرم. به قیافه آشفته حال و پیچیدهام ننگرید، من ساده و معمولیام. مرا دریابید. از من گذر نکنید تا به دیگری برسید. من همانی هستم که شما میخواهید، باور کنید.» چنین حالتی به نظر من یا مربوط به یک تازهکارِ جویای نام و نشان و طالب موفقیت زودرس است یا کار کسی که هرچه در چنته دارد، محصول تعارضاتش است که نوعی بیثباتی با خود همراه دارد و نمیتوان روی آن حساب باز کرد و با او وارد معامله و رابطه شد.
کولردار
فاطمه عمانی: روی شیشه پنجره ورودی آقایان و خانمها نوشته شده بود: «کولردار»! از کنارم که رد شد درست وسط میدان ایستادم و به آن خیره شدم تا تحلیل کنم که علت این کار راننده اتوبوس بیآرتی خط راهآهن- تجریش چه میتواند باشد؟ مکثم آنقدر طول کشید که اگر به خودم نمیآمدم شاید با اتومبیل یا موتوری تصادف میکردم.