اما روایتها همواره دو سوی پنهان و آشکاری را نشانه گرفته است. اول جلال و دوم جمال. جلال را در لغت به معنای بزرگی قدر و منزلت و عظمت و کبریا دانستهاند. هرچند آن را میتوان درصورت اشتقاقی جمیل نیز وارد دانست. دیگر اینکه آن را از صفات قهریه در برابر صفات لطفیه دانستهاند که همان جمال باشد. نیز جمال را به معنای حسن و خوبی در خلقت و خلق و منظر و زینت گرفتهاند. اما باید به این دو افزود که آنچه از «جلال» مستفاد میشود منحصر به معنای تامه و کامل آن در مرتبه غایی و کبریایی نیست بلکه این صفات از آنجا که جهان و انسان و جهان انسان از او صادر شده است که ذوالجلال والاکرام است لذا صفات جلالی و جمالی او نیز صورتهای زیرین و پسین یافته است و در مرتبه متنازل خود و از مسیر فیض ابدی به عالم امکان رسیده است. از این منظر صفات جلالی صفاتی درونی است. البته آنچه در درون است صورتی در بیرون یافته و خود را در صفات جمالیه به حسن و خوبی در منظر آراسته و زینت یافته است. موسیقی سنتی ایران، هر دو سوی جمال و جلال را دارد. درون آن جلالی و بیرونش جمالی است. حتی این صفت را در کلام نیز میتوان جست و به آن استناد کرد. صورتهای شعر حافظ را که سرشار از اشارات به صفات جمالی یار و معشوق ازلی است، در نظر آورید که عبارات چگونه سرشار شده است از صفات دیدنی، به قول امروزیها «دیداری» و معنای درون آن را که در اشارات حافظ به معانی بلند و جلالی کلام او آمده است. گاه حتی او را بینیاز از اشارات به صورت میبیند.
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
که متناظر به این مفهوم است که باید جلال را دریافت. هرچند جمال یار در حد اکمل و شمایلی بینیاز به آراستن است. این کمترین، فارغ از تکنیکهای نوازندگی استاد محمدرضا لطفی بهخصوص در نوازندگی تار، یا ترکیب روشهای بزرگان مسبوق موسیقی ایرانی و تلفیقهای منحصربهفردی که او از آنها به دست داده است، ابداعات و پیشنهادهایی که توسط محمدرضا لطفی در و بر موسیقی سنتی ارائه شده است، بر آنم که تار محمدرضا لطفی، تاری جلالی است و جلالینوازی عنصر درونی و ذاتی شیدایی این پیر دنیای موسیقی است. چرا جلالینوازی مهم است؟! صورت قدرتمند، صورت مردانه و درشتی است.
درشتخوان و درشتگوی است. حرکاتش به حرکات پهلوانی ماننده است. ارادهاش پهلوانی است. و این نیاز، روح ما در طول تاریخ بوده است و امروز مایه و دلیل بازگشت ما به روح شرقی خودمان است، به همین دلیل جلالینوازی اهمیت دارد. رفتار محمدرضا لطفی با تار باعث شده است که تار او، راوی پهلوانی جلالمندی جهان خود او و دنیای ما باشد. شیفتگی روح ایرانی به جلال و پهلوانی، موسیقی او را به اقبال و استقبال رفته است و آن را به منزله یک موسیقی متعالی و نمونه پذیرفته است. شنیدن او و تارش به همین دلیل ممکن است با روح نازک و نرم خو و لطیفجوی طرفداران جمال در موسیقی که حرکاتش موزون مینماید و انحنای اجزا آن را به وادی ادا و اطوار رقصندگان میغلتاند، خوشایند نباشد. آنها که از چنین روحیهای نیز برخوردارند به حکم طبع و طبیعت خود البته باید سوی مخالف خود را بپسندند. انفعالجویان لابد باید از فاعلان و محرکان که علت گردش افلاک بر مدارهای بیحسابند استقبال کنند. به این ترتیب، موسیقی جلالی محمدرضا لطفی نهتنها در شیوه رفتار با تار که به جای نواختن تار به کتکزدن آن میپردازد و آن نوازش مستانه در گیسوی تار را به نواختن در گوش مخاطب تبدیل میکند، بلکه در درونمایه و جان موسیقی، نیز جلالی، شکوهمند و هیبتفزا و قدرتمند است. اگر ببینی، دماوند را به تماشا نشستهای، اگر بشنوی این امواج لطیف و آهسته امواج دریا نیست که به گوشت میرسد، بلکه هوهوی توفانی است که در دل محمدرضا لطفی برپاست و دستان قدرتمندش ساز را وادار به واتاب این توفان میکند. اگر اهل خواندن باشی، اشارات او را در جملههای موسیقیاش و در عبارات کلامی که روایت میکند باید دانسته باشی وگرنه همان را میشنوی که از موسیقی قرتی قشم شم اینسو و آنسوی آب شنیدهای و واحسرتا اگر این دو عرصه را یکی بینگاری و در صورت جلالی و پهلوانی و مردانه موسیقی او به دنبال نازکای دلبرانه و مونث باشی که در جمال و جلال خود محمدرضا لطفی و موسیقی او حقیقت و واتابی ندارد. موسیقی مذکر محمدرضا لطفی، نه از این بابت که مردانهبودن صرف آن، علتی برای ستایش او باشد بلکه از این بابت که در برابر انفعال و خودوادادگی است ارجمند و ستودنی است. نیز از آن جهت که راوی جهان ایرانی است ارزشمند و شایسته تقدیر و اعتناست. کملطفی به موسیقی عزیز سنتی ایران و بلندکردن آن از کرسیهای استوار روح و معنویت ایرانی- اسلامی و پهلوانی باعث میشود که موسیقی زلم زیمبوی مطربی و بدتر از آن آواهای اجق وجق به جای او بنشیند و آن ضربالمثل گرامی را که گفت: «تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف» باطل کند. که مباد...
هوشیاری در مدیریت فرهنگی و مهندسی رفتار در خور شأن موسیقی سنتی در کمیت و کیفیت کمترین انتظار از متولیان امور است.

جلال زخمههای تار با احترام به محمدرضا لطفی
بهروز قزلباش: موسیقی سنتی ایران، معماری تودرتو تا هزار دارد. سرشار از نقشهای بدیع و شمایل دلبری است که از آغاز تا اکنون، فریباییاش، دلکش و هوشربا مانده است. طی سالها و ادوار پیشین این موسیقی رازها و رمزهایی را در خود پذیرفته و عبارتهای خود را در اشارتهایی به جهان درون روایت کرده است.