در آشوب خلق وارد یکی از واگنها میشوم. درها بسته میشوند. جا برای نشستن نیست. برای ایستادن جایی پیدا میشود؛ یک لنگ و دو لنگ تا مقصد را تحمل میکنم.
همه به قانون نانوشته سکوت صبحگاهی احترام میگذارند جز یک زن که این سکوت را سر هر ایستگاهی میشکند تا اعلام مسیر کند. در ایستگاه بعدی قطار میایستد. جوانکی حدود 20 ساله وارد واگن میشود. موهای عجق وجقی دارد شلوار پارهپورهیی که از قرار معلوم مد روز است. نگاهها به سمت و سویش میچرخد. سیم سیاهی گوشی (هدفون) را از گوشهایش به تلفن همراهش وصل کرده است. موسیقی گوش میدهد. موسیقیاش آهنگ تندی از سرزمینی غریب بود. صدای موسیقیاش نیمی از واگن را تحتالشعاع قرار میدهد. ایستگاه بعد عدهای پیاده و عدهای دیگر سوار میشوند؛ کسی اعتراض نمیکند.
قطار به راه میافتد. پیرمردی، طاقتش را از دست میدهد. داد میزند خفه کن آن زهرمار را پسره جعلق... پیرمرد همچنان داشت گر میگرفت که چند نفر آراماش میکنند. پسرک یکی از گوشیها را از گوشش در میآورد و میگوید: ها... چی شده چی گفتی! مردی میانسال پادرمیانی میکند و میگوید که پسرم اگر به پردههای گوشات رحم نمیکنی به مسافرها رحم کن. مردم خواهش دارند صدای موسیقیات را اندکی کم کنی. جوانک گوشی را در گوشش فرو میکند. موسیقیاش را گوش میدهد؛ اینبار اما با صدای کمتر.
قطار به ایستگاه مورد نظر من میرسد. متخصصان میگویند علت پیرگوشی، کمشنوایی و حتی ناشنوایی خیلیها قرار گرفتن در مکانهایی است که صداهای خارج از استاندارد پخش میشود، اما گوش دادن به موزیکی تند با گوشی (هدفون) را باید نوعی بمباران گوش دانست. کم نیستند جوانانی که موسیقی را با صدای بلند در اتومبیلهایشان یا از تلفن همراه خود با گوشی (هدفون) گوش میدهند بیآنکه متوجه آثار ویرانگر قرار دادن گوش خود در معرض صداهایی با بسامد (فرکانس) بالا بشوند.

بمباران گوش
عارف واحدناوان: هفت صبح وارد ایستگاه مترو میشوم تا هشت به قراری در آن سوی پایتخت برسم. جمعیت زیاد برای سوار شدن آمده بودند، همه ساکت و آرام بودند. مردمانی که راه میرفتند اما به نظر هنوز در خواب به سر میبردند. قطار میرسد.