شوهرم گفت: نه، منظورم این نیست که از گذشتهم بگی، منظورم اینه که بگی اون کجاست و کجا میتونم پیدایش کنم؟ وقتی ازش پرسیدم: حالا چی شده بعد این همه مدت فکر پیداکردن گذشتهات افتادی؟ گفت: فکر میکنم باید بعضی جاهاشو عوض کنم. منم که ترسیدم اون قسمتی رو که مربوط به دوره عاشقیمون میشه، عوض کنه، جواب نه دادم. البته واقعا هم نمیدونستم گذشتهش کجاست و اونو کجا گذاشته. بعد شوهرم بلند شد که گذشتهشو پیدا کنه.» این مجموعه هفده داستان کوتاه را در برمیگیرد. از اکبریانی پیشتر داستان بلند «باید بروم» و مجموعه داستان «کاش به کوچه نمیرسیدم» و مجموعههای شعر «نیست تا نیست»، «نیمغبار دلخوشی» و «مثل کافهای متروک» منتشر شده. تاریخ شفاهی ادبیات معاصر نیز به همت او در نشر ثالث منتشر میشود که تاکنون دوازده جلد آن منتشر شده است. اکبریانی از نویسندگان و روزنامهنگاران فعال کشور است که کار ادبیات داستانی را با جدیت دنبال میکند.
«و شام بود و صبح بود» مجموعه داستانهای کوتاه هاینریش بل است که با ترجمه علی عبداللهی روانه بازار کتاب شده. بل برنده جایزه نوبل ادبیات سال ۱۹۷۲، از مطرحترین نویسندگان معاصر آلمان است. موضوعات اجتماعی، سیاسی و عاشقانه ازجمله مضامین مورد علاقه بل است. در این مجموعه، ۳۸ داستان کوتاه گنجانده شده است. «و شام بود و صبح بود»، «خداحافظی»، «کارتپستال»، «سرباز گمنام»، «طعم نان»، «فرشته» و «در قفس» برخی از داستانهای مجموعه است. که توسط نشر جامی منتشر شده. مترجم در این مجموعه، علاوهبر داستانها، مصاحبه مفصلی هم با این نویسنده درباره داستاننویسی آورده است. بسیاری از آثار هاینریش بل، به فارسی ترجمه شده. از ترجمههای عبداللهی پیشتر «صد سال شعر آلمانی زبان»، «آمریکا» از فرانتس کافکا، «اکنون میان دو هیچ» اثر فریدریش نیچه، «عاشقانههای هرمان هسه» نوشته هرمان هسه، «خردهفرمایشهای جناب پتر پانتر» از کورت توخولسکی، «فیل» اثر برتولت برشت و «سوگسرودههای دوئینو» اثر راینر ماریا ریلکه را به فارسی ترجمه کرده است. از دیگر آثار بل که به فارسی منتشر شده باید به عقاید یک دلقک اشاره کرد که با ترجمه محمد اسماعیلزاده در نشر چشمه منتشر شده و از مهمترین کتابهای بل و درواقع مانیفست اوست. «... وقتی آدم وعظهای شما را گوش میدهد، خیال میکند که قلبی به بزرگی و پهنای بادبان دکل کشتی دارید، اما شما فقط میتوانید در سالن انتظار هتلها پرسه بزنید و مردم را فریب بدهید. به این میگویند تزویر، ریا، حرکت ناصادقانه... در کتاب شما حرف از آب زلال است، چرا سعی نمیکنید به جای کنیاک تقلبی از این آب به مردم بدهید...». من هم برخی از آثار بل را ترجمه کردهام. در مجموعهداستان «مرد در بند» مجموعه داستانهای کوتاه اروپا از مجموعه داستانهای پنج قاره است که نشر افراز منتشر کرده و مجموعه بیست بیست که مجموعه داستانهای کوتاه از برندگان جایزه نوبل ادبیات است را نشر گلآذین منتشر کرده است.
«آن وعدههای پرپر دیروز» سرودههای حسین صفاریدوست شاعر خوب و پیشکسوت کشورمان است که سالهای سال است شاهد آثار او در نشریات ادبی مانند آدینه و دنیای سخن و کارنامه و تکاپو و چیستا بودهایم؛ کتاب را انتشارات نگاه منتشر کرده و شامل شعرهایی است که از روحی ناآرام سرچشمه گرفته. اولین کتاب شعر او «فصلی از شکفتن» نام داشت که در سال 1354 منتشر شد. شعر صفاریدوست شرح حال شاید زندگی شاعر باشد که این روزها حال خوشی هم ندارد و مدتیست در بستر بیماری افتاده. حدیث نفس و نفس. «تاریک، بیدرخت، بیکاسه کوزه و فرش/ بییار و بیاقربا، خاموش/ کنار صندلی سالهای خویش/ مردی با خاطرات فراوان/ خم گشته روی آرنج سایهها/ مثل امروز قامتش...» از صفاریدوست تاکنون ۱۲ مجموعه شعر به چاپ رسیده است که از این میان میتوان به «میهمانی سنگها»، «کوچههای بیعابر»، «اندیشههای زخمی»، «خاکستر هزارقناری» و «اینجا ستارهها همه میسوزند» اشاره کرد. حسین صفاریدوست متخلص به واله خود را فرزند معنوی عبید زاکانی و عارف میداند و طنزی گاه تلخ و گاه شیرین در کلامش نهفته.
«ملخهای حاصلخیز» مجموعه شعر طنز اکبر اکسیر شاعر طنزپرداز و صریحاللهجه است که نشر مروارید منتشر کرده. «صدای خروس میآید/خردهریز سفره میشوم/ پلهپله پایین میآیم/ حیاط کوچک مادربزرگ/ درخت نارون/ گربههای بازیگوش/ جوجههای بهاره/ غوغای مرغها/ گنجشکها/ به طبقه همکف میرسم/ صدای خروس میآید/ از موبایل قسطی همسایه...» از اکبر اکسیر پیشتر بفرمایید صندلی عزیز و پسته لال سکوت دندانشکن است در نشر مروارید منتشر شده که با استقبال خوانندگان روبهرو شده است.
«روی سکوی ایستگاه ایستادیم. دلش میخواست سه هفته دیگر بماند من هم دلم میخواست او درجا نابود شود. خداحافظی در کار نبود. قطار، ایستگاه را پشتسر گذاشت. دستی تکان ندادیم. راهها خلوت بود. پاهایم توان نداشت. از ایستگاه تا خانه، پیاده رفتم. نیمی از شب را راه پیمودم. کاش هرگز به آنجا نمیآمدم. تمام شب بیدار بودم. » سرزمین گوجههای سبز، نوشته هرتا مولر است با ترجمه غلامحسین میرزاصالح که نشر مازیار منتشر کرده و به چاپهای مکرر رسیده. رمان «نفسبریده» هرتا مولر را هم مهوش خرمیپور ترجمه کرده و انتشارات کتابسرای تندیس آن را منتشر کرد که با استقبال خوبی روبهرو و به سرعت تجدید چاپ شد. مولر تم اصلی این داستان را از مادرش شنیده که به همراه شاعری رومانیایی به نام اسکار پاستیور که اتفاقا چند سال پیش درگذشت، در همان اردوگاه زندانی بود. مادر مولر خاطرات این پسربچه را از زبان اسکار روایت کرده. نکته جالبتر درباره این رمان که مولر شیفتهاش بوده این است که با بازگشایی پروندههای امنیتی دوران چائوشسکو معلوم شده اسکار مخبر و آدمفروش بوده و مولر حالش از این ماجرا بد شده. «آرزو کردم که آنها در این اولین ساعتهای سال نو و پیش از رفتن به تختهای گرم و نرمشان به من فکر کنند. مادربزرگ شبها، حلقه ازدواجش را که برایش تنگ شده بود از انگشتش در میآورد و روی پاتختش میگذاشت. و من اینجا در انتظار تیرباران ایستاده بودم. ناگهان همگیمان را در حالی که در یک جعبه بزرگ ایستاده بودیم مجسم کردم. سقف جعبه سیاهرنگ بود و با ستارههای نقرهای براق تزئین شده بود، کف آن تا زانو پنبهکاری شده بود تا اگر افتادیم جایمان نرم باشد.»

آرامبخشی از نوع دیگر
اسدالله امرایی: «آرامبخش میخواهم» مجموعه داستان محمدهاشم اکبریانی در نشر افکار منتشر شد. «چند روز قبل من و شوهرم تو خونه نشسته بودیم و داشتیم تلویزیون نگاه میکردیم که یهو شوهرم بدون هیچ مقدمهای پرسید: از گذشتهم خبری داری یا نه؟ گفتم: یه کمی از گذشتهات برام تعریف کردی و گفتی که چی بوده و چی نبوده ولی اینکه یادم مونده باشه چی گفتی، راستش نمیدونم.