همین رمان موجب شد مدتی بعد، وقتی به تهران آمدم، در کارگاههای او شرکت کنم. کارگاههای داستاننویسی او آن روزها در خانۀ هنرمندان برگزار میشد و انگار امروز در محل دیگری برگزار میشود. «محمد بهارلو» نویسنده- معلمی است جدی، دلسوز و البته سختگیر؛ در چند وقتی که به کارگاهش میرفتم بسیار ازش آموختم یا سعی کردم بیاموزم. «محمد بهارلو» یکی از بهترین نویسندههای معاصر مکتب جنوب است. بهارلو در کارگاهش تاکید بسیاری داشت بر فارسی درست و درستنوشتن و البته گوش شنوا داشتن و شنیدن، او اعتقاد داشت نویسنده باید شنوندۀ خوبی باشد و به گفتوگوهای روزمره مردم توجه کند و آنها را به یاد بسپارد و البته روزی روزگاری در نوشتههایش بهکار ببرد. تأکید و توجهش را بر استفاده از ترمهای عامیانه و عامیانهنویسی در داستان (که یکی از دغدغههای او است) بسیار پسندیدم و شخصاً سعی کردم همیشه در کارهایم از ترمهای عامیانه استفاده کنم و البته از چیزی بنویسم که تجربهاش کردهام. همۀ اینها را گفتم که بگویم «بانوی لیل» او را بسیار دوست دارم. هم به این دلیل که رمان فوقالعادهای است و هم به یک دلیل شخصی و آنهم چیزی نیست جز آشناییام با او و کارگاهش و صد البته داستانهایش که همگی تاثیر بسیاری بر نوشتههایم گذاشتند. داستان کتاب «بانوی لیل» از آمدن معلمی جوان به جزیرهای خیالی- واقعی شروع میشود و ما داستان را از زبان این معلم که سالها بعد (در پایان داستان مشخص میشود) دوباره به جزیره باز میگردد و درصدد تکمیل نوشتههایش است میخوانیم. بهزودی که وارد فضای داستانی میشویم متوجه راز قتل معلم سابق جزیره میشویم و علاقه معلم جدید به کشف راز قتل او داستان و رمان را پیش میبرد؛ در این میان ژاندارمری و استواری که آنجا خدمت میکند به چند نفری از اهالی جزیره مشکوک میشود و آنها را بازداشت میکند؛ ما در گیر و دار داستان با دختری به نام مروارید هم آشنا میشویم که از مردها بیزار است؛ از مردان جزیره که زن برایشان چیزی جز تنپوشی که میتوان به راحتی تغییرش داد، نیست. تمام مردهای «بانوی لیل» بهارلو این خصوصیت را دارند. جز دیوانهای که چندان نقشی در داستان ندارد و ذکریا که دست آخر خودش را به ژاندارمری لو میدهد و خودش را قاتل معرفی میکند و دست آخر در بازداشتگاه ژاندارمری خودش را حلقآویز میکند. البته در فصل آخر که فصل بازگشت دوباره معلم پس از دو دهه است ما متوجه میشویم قاتل اصلی ذکریا نبوده است بلکه او از سر خیرخواهی خودش را قاتل معرفی کرده است و... رمان «بانوی لیل» رمان زیبایی است و نثر زیبا و سالم بهارلو، دقت او در نوشتن جملات و به کار بردن بجای دیالوگها کمک کرده است تا داستان به زیبایی پیش برود. بهارلو سعی کرده است در داستانش از کلماتی استفاده کند که در مرز بین فراموشی و حضور قرار دارند. کلماتی که دیرگاهی است استفاده از آنها منسوخ شده است اما هنوز معنی آنها روشن به ذهن بر میگردد. رمان بهارلو به نظر من کتابی درباره زبان است. نقد زبان است. ما با آدمهایی روبهرو هستیم که مثل آدمهای شهری صحبت نمیکنند و در زبانی زندگی میکنند که زن هنوز در آن نقشی ندارد و همین توجه به زبان رمان را به رمانی مدرن و البته خواندنی تبدیل کرده است.

نقد زبان
علی چنگیزی: اولین کتابی که از «محمد بهارلو» خواندم «بانوی لیل» بود که به نظرم بهترین رمان «محمد بهارلو» است و خوشبختانه این روزها پس از سالها از سوی «نشر افکار» تجدید چاپ شده است.