فرشته نوبخت به انسان سرگشته و آشفته امروزی،به ضد قهرمانی که در مدار بسته زندگی مدرن دچار ملال و تردید است،انسانی با درگیریهای شدید عاطفی توجه دارد. انسان معاصری با روح و وجودی خالی، که در غوغای زندگی در پس تردیدهایش در جستوجوی آرامش و عشق است. «کلاغ» نام مجموعه داستان جدید فرشته نوبخت که از سوی نشر چشمه به بازار کتاب راه یافته؛ شامل یازده داستان کوتاه و یک داستان بلند به نام « بهشت کوچک» است. آنچه بانی هماهنگی و یکپارچگی کل مجموعه میشود نهتنها بیان روابط و برخوردهای انسانی در کل مجموعه یا حضور دیدگاه غالب اول شخص در متون است بلکه حضور مردان بیتوجه و خیانتکار (راز، سفر، بیستویک، ماه گرفته) و زنان قربانی است که بدبخت بودن را به بیچاره بودن ترجیح میدهند. زنانی که در پی ارتباط با دیگری از حقوق مسلم خود چشمپوشی میکنند و اغلب کوتاه میآیند و به انفعال کشیده میشوند. «شاید بهتر باشد کمی کوتاه بیایی.ما زنها گاهی، یعنی اغلب، این کار را میکنیم.»(ص32) «دیدم بهتر است بدبخت باشم تا بیچاره... اگر بدبخت باشی، بدبختی. اما اگر بیچاره باشی، آن وقت هیچ چارهای نداری!»(ص31) زنانی که به خود اجازه نمیدهند احساس رنجش عمیقشان به سطح بیاید تا بلواگر و ساختارشکن باشند، چرا که نهتنها خود بلکه همجنسهایشان (زنان دیگر) و در سطح بالاتر جامعه اجازه این بلوا و طغیان را به آنان نمیدهند. شاید از همینرو است که چنین زنانی در چنین جامعه بستهای با وجود خیانتهای علنی و غیرعلنی مردان، مجبور هستند همیشه دروغ بگویند. «میدونی؟ ازش متنفرم، ولی بهش میگم عاشقتم.... برای اینکه باید زندگی کنی. باید نشاط داشته باشی... تو یه زنی...»(ص75) از بنمایه و موتیفهای تکرارشونده متنی در مجموعه کلاغ باید از حضور و نقش پررنگ سفر یاد کرد، سفر این کهنالگوی اسطورهای که در پس خود تشرف و تحول شخصیتی را به همراه دارد. در داستان «جایی دیگر» زن حین سفر به شمال نهتنها متوجه عجول بودن و نبود ارتباط عاطفی با مردش میشود بلکه در مقابل نگاه مرد بارانیپوش و لبخند او به تضاد بین خود، مرد و دیگری میرسد. بارانیپوش لبخند زد«زن شجاعی هستید.... مرد از اتومبیل پیاده شد و مشغول تماشای زن شد. گفت: «کمک نمیخواهی؟» زن با چهرهای درهم راه افتاد. شیب تند و سنگینی گلها، زانوهاش را درد آورده بود جواب داد: «نه!»»(ص26) این سفر و تحول بینشی و آگاهیدهنده، در داستان دیگر مجموعه به نام«بنویس عشق» با حضور مرد سوارکار دوباره تکرار میشود. اما آنچه به اعتقاد نگارنده این داستانهای خاطرهگونه را از داستانهای کاروری جدا میکند؛ استفاده از موتیفهای تکرارشونده متنی است. نوبخت با استفاده از همسویی درونیات و دغدغههای ذهنی شخصیتهای زن با فضای پیرامونشان از سردی و عدمارتباط متقابل میگوید. چه وقتی که از دریاچه سرد برای نشان دادن سردی رابطه بین زن و مرد در داستان «جایی دیگر» یاد میکند «دریاچه چقدر کوچک و سرد است!» (ص26) و چه وقتی که از خزههای سیاه و درخت
دو نیم شده در داستان «بنویس عشق» میگوید. درخت هفتمانندی که گرچه دو قسمتش از یک ریشه است ولی از هم دور و مجزاست. درختی که پناهگاه کوچکی برای چوبهای مرده و پوسیده بهشمار میآید؛ پناهگاهی بیسقف با علفهای هرز و زمینی گلآلود و مرطوب. درست شبیه به پوسیدگی و توخالی بودن زندگی زن و مردی خیانتکار که وقتی گوشی به دست دور میشود، میپرسد: تو خوبی؟
البته ناگفته نماند که نویسنده برای این همانی بین زن و درخت کمی جانبدارانه عمل میکند و نقش زن را بدینگونه نشان میدهد. حالا داشت به درختی نگاه میکرد که تنه باریک و بلندش از نیمه راه، به طرف زمین کج شده بود و خزههای روی تنهاش به سیاهی میزد. به استقامت درخت نازک فکر کرد و اینکه چطور تنه به این باریکی این همه رشد کرده.» (ص74) ایکاش فرشته نوبخت هنگام نوشتن داستان«بنویس عشق» کمی خونسردانهتر عمل میکرد تا جایی برای کشف و شهود متنی برای خواننده باقی بگذارد، تا خواننده خود به این همانیهای زیبای متنی اشراف پیدا کند.
1- نوبخت، فرشته؛ کلاغ؛ چ1؛ تهران: نشر چشمه 1390

عدم ارتباط متقابل انسانی
فرحناز علیزاده: فرشته نوبخت، نویسندهای است که با تمرکز روی عدم ارتباط متقابل انسانی با انتخاب صحنهها و حوادث ساده زندگی،با زبان و نثری روان و راحتخوان به روایت آدمهایی میپردازد که گرچه در کنار هم هستند ولی با هم نیستند.