جامعه تجسمی بیشترین هنرمند، بیشترین رویداد هنری، بیشترین دستاوردهای بینالمللی و دهها بیشترین دیگر دارد اما کمترین توجه رسانهای را به خود دیده است؛ روندی که گوش شیطان کر در حال تغییر است. در همین آبان 90 که امروز به خدایش سپردیم، هنرهای تجسمی بارها تیتر رسانهها را به خود اختصاص دادند. از آن شب باشکوه 500 میلیون تومان حراج خیریه بهنام دهشپور تا دو شب پیاپی یازدهمین حراج کریستیز در دبی که ایرانیها، هنر عرب را در خانهشان ششتایی کردند؛ به این شبها، اتفاقات ذیل را هم علاوه فرمایید؛ حضور چهرههای موفق در عرصه بینالمللی در گالریهای داخلی و حتی حاشیههایی که پیرامون سه گالری تهران رسانهای هم شد که البته برخی مارگزیدهها از آن میترسند اما بهعنوان یک رسانهای آنها را هم مثبت ارزیابی میکنم.
چهرهها: علیخانزاده، قرهزاد...
سال 86 و حتی 87 بود. از چهرههای موفق در عرصههای بینالمللی انتقاد میشد چرا همه هم و غم خود را متمرکز نمایشگاههای بینالمللی و حراجیهای خارجی کردهاند و برای مخاطبان داخلی خود نمایشگاهی به پا نمیکنند. سال 90، با حضور پررنگ این چهرهها آغاز شد تا بسیاری از گلایهها رنگ ببازد؛ پرویز تناولی و کیارستمی در 10 فرهاد مشیری در آن و غلامحسین نامی در خاک؛ این روند اکنون نیز ادامه یافته است. بهطور مثال دوهفتهای است «سمیرا علیخانزاده» در گالری اثر و «داریوش قرهزاد» در گالری دی تازهترین آثارشان را به تماشا گذاشتهاند و این در حالی است که چهرههای مطرح دیگری نیز همزمان در گالریها حضور دارند؛ تاها بهبهانی، رضا نصیر در خاک و... علیخانزاده بعد از چهار سال به دیوار گالریهای تهران بازگشته است و این بار روی دیوارهای «اثر». او پنج نمایشگاه نخست انفرادیاش را در گالری گلستان برپا کرد و از سال 87 همراه «گالری اثر» شد و در این مدت در هفت نمایشگاه بینالمللی هنری (آرتفر) و هشت نمایشگاه گروهی در اروپا، آمریکا و خاورمیانه حضور یافت که ماحصل این حضورها خرید اثری از او توسط موزه بسیار معتبر لاکمای لسآنجلس و نیز کسب رکورد فروش 24 هزار دلاری در یکی از حراجها بود. او اینبار در نمایشگاه «روبهرو» پنج مجموعه از کارهایش را به گالری اثر آورده که تجربیاتش در چهار سال گذشته است؛ وی همچنان دلباخته عکسهای 1310 و همان حوالی است، عکسهای خانوادگی آن دوران خاص خانوادههای ایرانی را میگیرد، بعد از ایجاد تغییرات در حال و هوای آنها و چاپ مجددشان روی آنها نقاشی و بهخصوص موها و لباسها و محیط را حسابی رنگآمیزی میکند و تلاش میکند ضمن حفظ روح نوستالژیک عکسها، آنها را
به روز جلوه دهد و سپس از جادوی آیینههایش بهره میگیرد و آنها را روی چشمهای پرسوناژها میچسباند تا بینندگان آثارش را از این راه به دل یک اثر تاریخی ببرد. هرچند که او در «روبهرو» در چند اثر به جای آیینههای تخت، از آیینههای برشدار و چندضلعی استفاده کرده که آدم را هرچه بیشتر به آینهکاریهای ایرانی میاندازد و مهمتر از آن دیگر مخاطب نمیتواند خود را در اثر تماشا کند؛ خلق نوعی چالش فکری در بیننده که میتواند «هویتباختگی» را به ذهن متبادر سازد.
داریوش قرهزاد شاید آخرین روز نمایشگاهش در گالری دی است. او بهرغم 35 سالگیاش تنها به لطف تمهای موضوعی جذابش خیلی زود دل بازار هنر را بهدست آورد و همزمان از منظر هنری نیز میخ خود را محکم کوبید. قرهزاد کشف خانم فریال سلحشور مدیر گالری دی است و در این شش سال از معدود نقاشانی است که در تمامی 11 دوره حراج کریستیز حاضر بوده و هر بار نیز تابلوهایش به فروش رسیده که اتفاقا شاهبیتش مربوط به دوره قبل و فروش 24 هزار دلاری بود. او بدون تردید مرهون «سادگی» بومهای نقاشیاش است. «دختران شهری» قرهزاد و حتی «طبیعت بیجان» او همانقدر که دکوراتیو به نظر میرسند از فضایی چرکین و روزمرهزدهای حکایت میکنند که «درد» را در «شکیببودن» ظاهر خود پنهان میکنند. اگر امروز مجال رفتن به نیاوران و گالری دی را یافتید، او را تازهتر از همیشه مییابید، زاویه نگاهش را از شهر گرفته و به درون خانهاش کشانده است. قرهزاد همدرد معاصر، «روزمرگی» و «تکرارزدگی» را با همه پوست و استخوانش حس میکند و آن را مثل قیافههای خوشآبورنگ این روزگار بر بومهایش انعکاس میدهد.
چهرهها: بزرگان مدرنیست در شیرین
گالری شیرین با برپایی نمایشگاه موضوعی «رویکردها و گرایشها» از جمعهای که گذشت دیوارهای گالری تازهاش در ولنجک را به پیشکسوتان مدرنیست سپرده است. هرچه خوشنام و تابلوهای مدرن خوشآبورنگ میخواهید در این نمایشگاه انتظارتان را میکشند؛ زندهیادان حسین کاظمی، رضا مافی، جعفر روحبخش، علی ترقیجاه تا بزرگان پرویز کلانتری، سیدمحمد احصایی، آیدین آغداشلو، ایران درودی، نصرالله افجهای، بهجت صدر، نامی، صادقی و... تا نسل بعدیشان پروانه اعتمادی، صداقت جباری، تاها بهبهانی، پریوش گنجی، یعقوب امدادیان و... این نمایشگاه میتواند زمینهساز نگاه تحلیلی- تحقیقی به مقوله نقاشی مدرنیستی در ایران هم باشد، از همین رو است که «گالری شیرین» بر آن است که عصر جمعه جلسه نقد و بررسی این آثار را بهپا کند.
پلمبها: محسن، سیحون، آن!
خدا را شکر همه شایعه بود اما در این دو هفته چندباری تنمان لرزید، نمیدانم؛ ماجرا از گالری محسن شروع شد یا گالری سیحون اما خبر به سرعت برق و باد پیچید که گالری محسن به جهت پرفورمنس «امیر معبد»، گالری سیحون برای برپایی نمایشگاه «شروین پاشایی» و این جمعهای که گذشت گالری آن برای نمایش عکسهای «محمدعلی سپانلو» تعطیل شدند!!
بهتر از من میدانید که همه این اخبار دروغی بیش نبود و هر بار هم از سوی مدیران محترم گالریها و نیز از سوی مدیرکل هنرهای تجسمی وزارت ارشاد تکذیب شدند اما این حساسیت و دقتنظر رسانهها به جامعه تجسمی تازگی دارد؛ گالریها هواخواهان تازه بسیار یافتهاند، «جمعهها، گالریگردی رسم تازه پایتخت شده است» و کسی طاقت ندارد تار مویی از سر جامعه تجسمی کم شود. قشر فرهیخته دریافته که به راستی رویکردهای محض فرهنگی را میتواند در گالریها تماشا کند و برخلاف سایر مراکز هنری، در اینجا میتواند حرفهای جدی ببیند، حرفهایی که گاه به هیچوجه بازار و فروش هم ندارند اما هنرمند و گالریدار، دهقان فداکاروار برای روشنابخشی به جامعه پیشقدم میشوند. بجاست اگر در پس هر شایعه (که به نظرم به محض شنیدن متوجه کذببودنش میتوان شد) مثل اسپند روی آتش بپرد و دلنگران شوید. از آنجا که باید منصف بود و از کار خوب تقدیر کرد از رفتار حرفهای روابطعمومی اداره کل هنرهای تجسمی وزارت ارشاد باید یاد کرد که هر بار و در پس هر شایعه، بلافاصله آب سردی پاشید و دل جامعه تجسمی را قرص کرد.

پرسه حاشیهها در حوالی تجسمی چهرهها و پلمبها!
حسین عبدالهاشمپور: این روزها، «هنرهای تجسمی» بیش از همیشه خبرساز است و برای این جامعه، «پرخبری، خوش خبریست»!