فیلم قبلی شما «به همین سادگی» فیلم کمشخصیتی بود، اما در یه حبه قند با فیلم پرشخصیتی روبهرو هستیم این رویکرد چگونه شکل گرفت؟
تمام فیلمهایی که در دوران فیلمسازیام ساختهام شخصیتمحور بودهاند. البته یه حبه قند فیلم پرشخصیتتری نسبت به کارهای قبلیام است و همه شخصیتهای فیلم اصلی و محوری هستند و به یک اندازه در داستان و قصه فیلم حضور دارند. حضور این تعداد شخصیت هم مساله تحمیلی و غیرضروری نیست و به این مساله و کار با این تعداد شخصیت علاقه داشتم و تجربیاتی در این عرصه به دست آوردم.
آیا میتوانیم پسند را شخصیت محوری فیلم یه حبه قند بدانیم؟
پسند شخصیت مهم و کلیدی فیلم است اما شخصیت محوری فیلم محسوب نمیشود و هم به لحاظ کمی و هم به لحاظ کیفی تمام شخصیتهای خانواده در فیلم حضور دارند و در روند پیشبرنده داستان یه حبه قند کارکرد و اثرگذار هستند. خانه محل زندگی خانواده بهعنوان یک موجود بیرونی و واقعی حضور خودش را در بستر اتفاقات فیلم نشان میدهد و تبدیل به یک کاراکتر نشده است. معتقدم با هر الگویی بخواهیم سنجش داشته باشیم نمیتوانیم ادعا کنیم پسند شخصیت اصلی و محوری فیلم است.
بخشی از این خانه وجوه راز و رمزگونه داشته و بهعنوان یک کاراکتر هویت مختلفی دارد؟
خانه مکانی است که کل قصه و داستان فیلم یه حبه قند در آن اتفاق میافتد و نشانهای از وابستگی آدمها نسبت به یکدیگر است. به همین دلیل کارکرد معنایی هم در ساختار فیلم پیدا میکند. موقعیتهای مختلفی که برای شخصیتهای فیلم بهوجود میآید خانه بهعنوان یک ناظر آنها را مشاهده میکند و برای اینکه بتوانیم خانوادهای را با این تعداد زیاد جمعیت تعریف کنیم، خانه جغرافیایی است که این تعریف در آن ارائه میشود.
بهنوعی خانه شاهد رشد، جوانی و پیری چند نسل از این خانواده است، چقدر به این مساله اعتقاد دارید؟
اشاره درستی است، خانه هم جغرافیا و هم تاریخ این خانواده است، در این خانه بچههایی به دنیا آمدهاند و جوانی دایی و زنش هم در اینجا سپری شده است. در شکلگیری و هویت این خانه تعداد زیادی آدم مشارکت و سهم داشتهاند. این خانه در مسیر زوال و خرابیای که به علت قدمتش پیدا کرده، نیازمند حمایت و پشتیبانی اعضای خانواده است. دایی موقعی که عنوان میکند سقفهای خانه بر اثر مرور زمان فرسوده شده و هر آن امکان ریختن آن وجود دارد، درواقع نگرانی و دلواپسیهای خودش را از نابودی جایی که محل وحدت و حضور خانواده بوده ابراز میکند.
آیا با مرگ دایی خانه در معرض فروپاشی بیشتری قرار میگیرد؟
قصه یه حبه قند چنین مسالهای را مطرح نمیکند. اتفاقا مرگ دایی باعث پیوند و همبستگی اعضای خانواده میشود و به تعبیری یک خودآگاهی و خودباوری در خانواده بهوجود میآید. دایی که نگران سرنوشت آینده همه بود، میمیرد و این مسوولیت بین سایر اعضای خانواده تقسیم میشود و همه اعضای خانواده احساس مسوولیت نسبت به سایرین و خانه را بروز میدهند.
پسند میتواند میراثدار دایی در خانواده باشد؟
پسند احساس مسوولیت دارد و آخرین حلقه عاطفی باقیمانده خانواده است و باعث پیوند و نزدیکی اعضای خانواده میشود و انگاری نگاهی پخته و جامع علیرغم سن و سال کمش دارد. پسند نگاهی جامع و کامل به موقعیت و اعضای خانواده دارد و بهنوعی در آخر فیلم تبدیل به مانعی برای فروپاشی و نابودی خانوادهاش میشود.
پسند یک پل ارتباطی میان نسل قدیمی و نسل میانی نیست؟
بله، چنین نقشی را دارد. پسند درواقع در درک موقعیتهای کودکانه فضای بین جامعه، همنشینی با نوجوانها و هم ارتباط ملموس و صمیمی با سالخوردگان موثر عمل میکند. انگار پسند در نقطهای قرار گرفته که همه نسلها را میتواند درک و آنها را به هم نزدیک کند. پسند به لحاظ سنی در شرایطی قرار دارد که با هوش و خردی که دارد بین تمام اعضای خانواده موثر و فعال عمل میکند.
با توجه به اراده و خرد عمیقی که پسند دارد، چرا در ابراز علاقه علنی خودش نسبت به قاسم حرفی نمیزند و راضی به ازدواج با شخص دیگری میشود؟
پسند درواقع شخصیتی است که شاید در نگاه اول منفعل و مردد به نظر برسد که دیگران و اطرافیان برای او تصمیمگیری میکنند. پسند فرزند آن و لحظه است و به اوضاع و شرایطی که برایش بهوجود میآید رضایت دارد و تسلیم است و برای تصمیمگیری برای آینده و ازدواجش به مصلحت تمام خانواده میاندیشد و در این رضایت و تسلیمبودنش است که برخی از مواقع ناخواسته در راه و مسیری قرار میگیرد که شاید برخلاف میل باطنیاش باشد. اما چون منفعت همه اعضای خانواده با چنین تصمیمی به دست میآید، این راه را برمیگزیند.
با توجه به شرایط جامعه و کمشدن فاصله بین غنی و طبقه متوسط ازدواج پسند با خانواده وزیریهای برای آنها چه منفعت و فضلیتی میتواند داشته باشد؟
هرکسی با هر طرز تفکر و عقیدهای خوشبختی را در جایی جستوجو و دنبال میکند و برایش تعریف خاصی قائل است. در خانه وزیریها که هیچوقت در فیلم نشان داده نمیشود و فقط راجع به آن حرف زده میشود، گویی آرزوهایی در این خانواده محقق میشود که باید این پیوند و وصلت میان دو خانواده بهوجود بیاید. قبلا راه تحققش جای دیگری وجود نداشته و شاید بخشی از تمایل به این وصلت مادیات و دستیابی به زندگی بهتر باشد.
تصویری که از بزرگ خانواده وزیریها نشان دادید، آدمی نوکیسه متفرعن و مغرور به نظر میرسد، چگونه این شخصیت را ترسیم کردید؟
بنا نداشتم که وارد قضاوت درباره آدمهای فیلم یه حبه قند شوم. صرف انتخاب و تصمیم عجولانه در دوره سرخوشی این خانواده برایم مهم بود و اینکه چقدر تصمیمشان درست و غلط بود به آن کاری نداشتم. اینکه واقعا خانواده وزیریها چه نوع آدمهایی هستند و چه خاستگاهی دارند و آیا در قبال اعمالشان محق هستند، دغدغه و مساله فیلم یه حبه قند نبود.
قند را میتوانیم یک عنصر مهم و کلیدی در فیلم یه حبه قند بدانیم.
قند در فرهنگ ایرانی نماد و سمبل خوشحالی، شادی، جشن و شیرینی است. هر وقت که میخواهند برای مراسم عقد و عروسی، خنچه را ببرند، خانواده داماد قند را همراه خودشان میبرند. موقع جاری شدن خطبه عقد اطرافیان و خویشان روی سر عروس کلهقند میسابند و برایش آرزوی خوشی و زندگی پرموفقیت میکنند. این سمبل و نشانه نامآشنا (قند) باید در ضمن حادثهای را به وجود بیاورد که به ظاهر تلخ و ناگوار به نظر میرسد، اما در بطن آن یک پیام شیرین وجود دارد و درواقع یک نوع اعتراض به وضعیت موجود و شرایطی که خانواده در آن قرار گرفته میتواند تعبیر شود. این اعتراض به تدریج راه را برای تفکر بیشتر و نگاه عاقلانه و خردمندانهتر به موضوع برای اعضای خانواده به وجود میآورد و به همین دلیل میتوانیم همچنان تصور کنیم که قند نشانهای از حلاوت و شیرینی است.
همین قند هم باعث مرگ نابهنگام دایی میشود؟
بله.
قبل از مرگ خاندایی صحنهای در فیلم وجود دارد که یکی از دختران خانواده با دیدن زندایی در خواب احساس میکند او مرده است. آیا این نوع مسائل پیشزمینهای برای طرح مرگ دایی بود؟
خیلی علاقهای ندارم راجع به مرگ در این فیلم صحبت کنم. طبیعی است که در بخش اول داستان فیلم انتظاراتی را برای مخاطب به وجود میآوریم که بهتدریج تماشاگر عادت میکند به این مساله که فضا و موقعیتهای کوچک و خرد فیلم را ببیند و منتظر حادثه و اتفاق مهمتری نباشد و خودش را در اختیار دنیا و جهان فیلم قرار دهد.
سه اسلوموشنی که در طول فیلم وجود دارد فیلم را به سه بخش تقسیمبندی میکند.
اصلا علاقهای به استفاده از ساختار اپیزودیکوار در فضای فیلم یه حبه قند نداشتم. این سه اسلوموشنها درواقع خلسههای تصویری و یک فضای شبهسوررئالیستی است که میخواستم با خلق و استفاده از آن در متن و فضای فیلم تماشاگر از متن واقعی و رئال فیلم لحظاتی جدا شود و با آن فاصله بگیرد و این نکته به تماشاگر گوشزد شود که میشود از زاویه و نوع نگاه متفاوتی هم به داستان و قصه فیلم نگاه کرد و لایههای متنوع و مختلف دیگری را در آن کشف کرد.
سیب چیدن پسند در صحنه اسلوموشن حاوی چه معنایی است؟
بیشتر کارکرد معنایی و زیباشناسی دارد.

اعتراض به وضعیت موجود
احمد محمداسماعیلی: یه حبه قند فیلم جزئیات است، جزئیاتی که قصه فیلم را روایت میکند و یک هارمونی و هماهنگی را بین اجزا و ساختار فیلم بهوجود میآورد. نگاه میرکریمی به زندگی سنتی نگاه حسرتخوارانهای است. شیوهای که با رشد زندگی شهری و مدرن کمکم رو به فراموشی است. با میرکریمی درمورد نگاهش و ساختار فیلم گفتوگویی انجام دادهایم.