«بدرود بغداد» را بهعنوان نماینده سال پیش ایران به اسکار فرستادند و من، مردد میان تصمیم معاونت سینمایی و مخالفتهای خانه سینما مدام در نوسان بودم. کار به جایی رسید که نگفتم چرا خانه سینما مخالفت میکند یا چرا معاونت سینمایی اصرار دارد با این فیلم تمام سیاستهای سینمایی آمریکا را زیرسوال ببرد. من، منتظر نمایش فیلمی بودم که داستانهای زیادی پشت پردهاش داشت و معلوم نبود راست و دروغهای این اتفاق چطور در ذهن ما جا میگرفتند. خواستهای طبیعی بود، نمایش فیلمی که نماینده سینمای ایران بود و قرار بود تصویری از سینمای ما ارائه دهد. سادهانگارانه و کودکانه بود که با یک فیلم بخواهیم ترفند بزنیم و بگوییم ما شما را میشناسیم، اما از آن کودکانهتر این بود که فیلم را دو سال نمایش ندهیم و بعد هم در 10 سانس محدود روی پرده بیاوریم. اسم «خاص» روی آن بگذاریم و به مخاطب بگوییم تا آنجا که میتوانید فیلم را نبینید.
حالا اما دیگر «بدرود بغداد» روی پرده سینماهاست. فیلمی که کارگردانیاش عیب و نقصی ندارد، اما روند فیلمنامهاش جابهجا توی ذوق مخاطب میزند و بازیهایش نهتنها خوب از آب در نیامدهاند که بهشدت اعصاب مخاطب را به بازی میگیرند. انگار که در جنگ میان عراق و آمریکا، ناظر بیرونی داستان ماییم که سرباز واپاشیده آمریکایی را قضاوت میکنیم و به دوستی سطحی او و تروریست عراقی میبالیم. اسمش را گذاشتهاند فیلمی در ستایش صلح و از مخاطب میخواهند تمام 90 دقیقه را با دانیل همراه شود، در حالی که او آنقدرها حس همذاتپنداری را در آدم زنده نمیکند. عکسالعملهای رسانههای مختلف هم درباره این فیلم تازه رمزگشایی میشود و تازه معلوم میشود چرا خبرنگار ایسنا از مهدی نادری پرسید، چه شد که از برادرت، علیرضا نادری، که یکی از بهترین فیلمنامهنویسهای حال حاضر ماست کمک نگرفتی و الان مشخص میشود که مهدی نادری چطور از زیربار پاسخدادن به این سوال فرار کرده و خاطرهای نقل کرده و تمام. نه اینکه او بخواهد توهینی به علیرضا نادری بکند بیشتر به این خاطر که دیگر دست روی فیلمنامه نامناسب فیلمش نگذارند و پرشهای متنی و اطلاعاتی را به رخش نکشند.
آنها که در سال پیش «بدرود بغداد» را در سینماها دیدند، به دو گروه موافق صددرصد و مخالف صددرصد تقسیم شدند. دو گروهی که یا پای فیلمبرداری بینظیر و حرکتهای بازیگران را به میان میآوردند و گروه دیگری که مخالف صددرصد بودند و حتی «بدرود بغداد» را به خنده دیدند و از کنارش گذشتند. در تمام این دو سال هم، این دو گروه بودند که فضای رسانهای دوروبر فیلم را ساختند و به ما، گروه از همه جا بیخبر امر و نهی کردند. اما اگر از من میشنوید، «بدرود بغداد» نه چوب فیلمنامهاش را میخورد نه چوب این فضای مجازی را، اگر دلیلی برای حرام شدن «بدرود بغداد» وجود داشته باشد، به همین تاخیر دو سالهای باز میگردد که فیلم آماده شد، به جشنواره رفت، به اسکار رفت اما دیده نشد و از قضا حاشیههای فیلم آنقدر روی دوشش سنگینی کرد که امکان قضاوت بدون حاشیه را از مخاطب گرفت. حالا دیگر هیچکس «بدرود بغداد» را نمیبیند تا بگوید مهدی نادری از اولین تجربه کارگردانیاش سربلند بیرون آمد و دست روی روایت داستان سختی گذاشت که سینمای ما کمتر نظیرش را دیده بود. حالا کسی نمیگوید «بدرود بغداد» فیلم خوشساختی است که برای اولین تجربه فیلم بلند مهر صدآفرین و هزارآفرین دریافت میکند. «بدرود بغداد»، با شناختی که از کارگردانش دارم و معتقدم هیچ وقت نخواسته روی کاستیهای فیلمش سرپوش بگذارد، فیلمی هدررفته است که همه در ابعاد نماینده ایرانی اسکار به او نگاه میکنند و یادشان میرود نشانههای هوش و نبوغ در سراسر فیلمش به چشم میآید.
دردسرتان ندهم، «بدرود بغداد» فیلم متوسط اما امیدوارکنندهای است، تنها به این شرط که گول فضای رسانهای اطرافش را نخوریم و تنها به خود اثر نگاه کنیم. آن وقت تولد کارگردان جسوری را جشن میگیریم که وارد گود رقابت در سینمای ما شده و امروز یا فرداست که کاستیهای فیلم اول را در فیلمهای بعدی جبران کند.

عجب رسمیه، رسم زمونه
نگار مفید: دو سال از روزی که نمایش «بدرود بغداد» را در جشنواره از دست دادم میگذرد، از آن روزی که اولین فیلم مهدی نادری را ندیدم و ناراحت شدم به خاطر از دست رفتن این فرصت و بعد، خبرهای ریز و درشت فیلم آمد.