چگونه میتواند به وصف اسلامى متصف شود؟ اصطلاحات «فلسفه سیاسى اسلامى» و «فلسفه سیاسى شیعى» توسط صاحبنظران حوزه اندیشه اسلامى به کار رفتهاند. کلام سیاسی در بهرهمندی از وحی، از فلسفه سیاسی جدا میشود. به عقیده اشتراوس، «آنچه ما از کلام سیاسى مىفهمیم، تعلیمات سیاسى است که از وحى الهى ناشى میشود.» درواقع، روششناسى کلام ممکن است عقلى یا نقلى باشد؛ ولى در استدلالهای عقلى آن همواره استمداد از وحى و اثبات گزارههای وحیانى مفروض گرفته شده است. فیلسوف سیاسى الزاما داعیه دفاع از دین را ندارد؛ ولى متکلم سیاسى خود را موظف به دفاع عقلى (و نقلى) از گزارههای دینى میداند. نمونه کلام سیاسى را میتوان در اندیشه خلافت (نزد اهل سنت) و اندیشه امامت و ولایت فقیه (نزد شیعه) سراغ گرفت. خلافت و امامت دو مبحثى هستند که توسط متکلمان اسلامى با ادله عقلى و نقلى طرح شدهاند. به تعبیر فارابى، علم کلام علمى است که انسان به وسیله آن، بر آرا و افعال محدود و بیانشده توسط واضع شریعت مسلط میشود و به وسیله آن میتواند بر مخالفان پیروز شود. ابوحنیفه کلام را «فقه اکبر»، و برخى دیگر آن را «علم اصول دین» نامیدهاند. اشتراوس مینویسد: «ما مجبوریم میان فلسفه سیاسى و کلام سیاسى، نیز تمایز قائل شویم. آنچه ما از کلام سیاسى، میفهمیم تعلیمات سیاسى است که از وحى، ناشى میشود. فلسفه سیاسى، محدود است به آنچه در دسترس ذهن بشر بیبهره از امداد وحى قرار دارد.»
از دیدگاه علم کلام، این پیشفرض پذیرفته شده که «هرچه دینى است، عقلى است» اما براى اثبات عکس این گزاره گفته میشود که باید دید، مقصود از «عقل» چیست. البته در آنجا که متکلم درصدد است توجیه عقلانى از دین کند، بدونشک باید بر استدلالهای برهانى (و نه صرفا توجیهات شبهعقلى) تکیه زند. کارل اشمیت، بهعنوان نقاد تجدد، به کلام سیاسى (الهیات سیاسى) از نظر تاریخى میپردازد و ظهور و افول آن را، بهویژه در عصر روشنگرى بررسى میکند. به اعتقاد وی، فلسفه سیاسی جدید شکل سکولار شده الهیات قرون وسطی است.
فلسفه سیاسى رشتهای مستقل است که از آتن آغاز شد و در طول تاریخ ـ دوران کلاسیک، قرون وسطى، دوران نوین و عصر حاضر ـ گونههایی را به خود دید. اتین ژیلسون نیز الهیات یا کلام الهى را به اصول عقاید ایمانى و تصدیق کلمه الله، تعریف میکند. به اعتقاد او، اگر الهیات به عقل تکیه کند، الهیات ملتزم به وحى یا الهیات وحى جاى خود را به الهیات عقلى، یعنى مابعدالطبیعه، میدهد. آکویناس که بین ایمان و معرفت عقلى گسستگى تصور نمیکرد، به تدریج از الهیات رایج در قرون وسطاى متقدم فاصله میگرفت. سلسلهجنبان فیلسوفان سیاسى اسلامی، فارابى است که سعی کرد فلسفه سیاسى خود را آزاد از وحى قرار دهد؛ هرچند ایشان در طول زمان، مرزهاى فلسفه سیاسى و کلام سیاسى را در هم شکستند. فلسفه سیاسى میتواند مبتنىبر پیشفرضهای انسانشناسانه و غایتشناسانه باشد، اما نمیتواند با پیشفرضهای دینی، به دفاع از گزارههای وحیانى بپردازد. با توجه به آنچه گفته شد، میتوان تفاوت فلسفه سیاسى و کلام سیاسى را در موارد ذیل تلخیص کرد:
1- فلسفه سیاسى از خردگرایى آزاد و فارغ از امداد وحى بهرهمند است؛ در حالى که کلام سیاسى خود را به متون دینى و اثبات گزارههای وحیانى مقید میداند.
2- استدلالهای فلسفه سیاسى به شیوه عقلى محض است؛ در حالى که کلام سیاسى در راستاى اثبات وحى، از ادله عقلى، نقلى، شهودى و تجربى کمک میگیرد. در کلام سیاسى، ادله عقلى و نقلى در طول هم قرار میگیرند؛ همانگونه که در کلام دینى، براى اثبات مسألهای همچون معاد، از دلیل عقلى و نقلى استفاده میشود.
3- کلام ملتزم به هدف (توجیه شریعت) است و فلسفه مقید به روش (عقلی).
4- کلام (سیاسى) برخلاف فلسفه (سیاسى) این پیشفرض را از ابتدا میپذیرد که هر آنچه دینى است، عقلى است.
اروین روزنتال فصل پنجم کتاب تفکر سیاسى در اسلام میانه را به «فلسفه سیاسى در اسلام» اختصاص داده است. او توضیح میدهد که قبلاً نسبت به خلافت و شریعت (بهعنوان رهیافت فقهى و واقعگرایى سیاسى (بهعنوان رهیافت اندرزنامهنویسى یا آیینه شاهى) سخن گفته و در این فصل میخواهد راجع به فلسفه سیاسى اسلام (یا فلاسفه مذهبى و سیاسى اسلام) بحث کند. روزنتال افراد شاخص فلسفه سیاسى در یونان را افلاطون و ارسطو و موسس فلسفه سیاسى در اسلام را فارابى معرفى و وجوه مشابهت فلسفه سیاسى فارابى را با فلاسفه سیاسى یونان تبیین میکند. در آنجا، وجه اساسى فلسفه سیاسى (نسبت به شریعتنامهنویسى)، استقلال آن نسبت به گزارههاى وحیانى معرفى شده است. عنایت نیز فارابى را «بنیادگذار فلسفه سیاسى در اسلام» میخواند. طباطبایى هم افلاطون را بنیانگذار فلسفه سیاسى قدیم و فارابى را موسس فلسفه اسلامى و فلسفه سیاسى اسلامى معرفى میکند: «اما حکیم ایرانى و فیلسوف یونانى به درستى به این نکته پى بردند که بیرون آمدن از چنبر بحران سیاسى، از نوعى که دموکراسى آتنى و خلافت اسلامى در آن درگیر شده بود، جز از مجراى درک فلسفى چارهاندیشى نمیتواند شد. فارابى ریاست مدینه فاضله را به شخصى تفویض میکند که حکمت و ریاست را توأمان داشته باشد و او همان امام شیعیان است که مقام وى با الزامات عقلى فلسفه یونانى مورد تفسیر قرار گرفته است.»
بر این اساس، میتوان گفت فارابى همانند افلاطون، فیلسوفى سیاسی است، با این تفاوت که او پیشفرضهایی اسلامى دارد و نهایتا دستاوردهاى عقلى خود را بر شریعت اسلامى و شیعى تطبیق میکند. به اعتقاد طباطبایى، میتوان از «فلسفه سیاسى» فارابى به معناى دقیق کلمه سخن گفت، زیرا بنیاد تفکرات فارابى درباره امر سیاسى در فلسفه اوست؛ و از مقدمات فلسفى است که فیلسوف، نتایج سیاسى را استنتاج میکند. به اعتقاد وی، ماهیت فلسفه سیاسى فارابى با ماهیت فلسفه سیاسى قدیم غربى یکسان و با فلسفه سیاسى غربى جدید (و همچنین با سیاستنامهنویسى) ناهمگون است. اگر بخواهیم سخن فوق را تکمیل کنیم، باید به تفاوت فلسفه سیاسى فارابى و فلسفه سیاسى یونان باستان نیز اشاره کنیم. فلسفه سیاسى فارابى گاه متقدم بر وحى و گاه متأخر از آن است؛ در حالى که فلسفه سیاسى یونان با وحى یکسره بدون ارتباط است. به عقیده عنایت: «فارابى کوشید تا میان فلسفه یا عقل با دین یا وحى تعادلى برقرار کند؛ و البته در این کوشش همیشه موفق نشد. گاه در آثار او فلسفه بر دین غالب است و گاه دین، فلسفه را در پى خود میکشاند. ولى روى هم رفته، میتوان گفت که فارابى در درجه اول مسلمان، و در درجه دوم پیرو افلاطون و ارسطو و مفسر آثار این دو بوده است.» علاوه بر استعمالات «فلسفه سیاسى اسلامى» در نقل قولهای فوق، حنا الفاخورى و خلیل الجر از فلسفه سیاسى معتزله (که مبتنىبر اصل قدرت است) نیز بحث میکنند. درواقع، همانگونه که ممکن است فیلسوفى بدون پیشفرضهای وحیانى به تفکر فلسفى راجع به سیاست و مقولههای سیاسى بپردازد، این احتمال نیز وجود دارد که فیلسوفى همچون فارابى اصولى اولیه (همانند انسانشناسى اسلامى) را بپذیرد و سپس «فلسفه سیاسى اسلامى» بنا سازد. به همین معناست که میتوان از فلسفه سیاسى شخصى خاص (همانند فلسفه سیاسى فارابى) یا مکتبى خاص (مثل فلسفه سیاسى معتزلى) سخن گفت. فلسفه سیاسى بر حسب ذات و ماهیت خود، «اسلامى» و «غیراسلامى» ندارد؛ ولى براساس آنچه در تمدن و جغرافیاى اسلامى وجود داشته و همچنین براساس پیشفرضهایی که از دین اتخاذ کرده، میتواند به وصف «اسلامى» متصف شود.
* عضو هیاتعلمی دانشگاه مفید

امکان اتصاف «فلسفه سیاسى» به وصف «اسلامى»
سیدصادق حقیقت: سوالى که ممکن است مطرح شود، امکان اتصاف «فلسفه سیاسى» به وصف «اسلامى» است. از آنجا که طبق تعریف اشتراوس، فلسفه سیاسى «بیبهره از امداد وحى» است،