به نظر میرسد این هم یک حیله قرن بیستویکمی برای جلبمخاطب است؛ حیلهای که اتفاقا خیلی خوب هم جواب داده، فیلمی که قسمت اولش تنها با 15 هزار دلار ساخته شده بود بیش از 100 میلیون دلار عایدی داشت. این ترفند به قسمتهای بعدی هم راه پیدا کرده. عنصر اصلی ترس در قسمت جدید هم مانند سلفش برپایه تغییرات جزئی ایجادشده در نماهای جدید نسبت به نماهای قبلی ایجاد شده است. تغییراتی که شاید در برخی جاها حتی کاملا طبیعی هم باشند اما منطق داستانی حاکم بر فیلم کاری میکند که مخاطب به این تغییرات با دیدی منفی نگریسته و حتی با حدسزدن آنها اسباب ایجاد واهمه در خود را فراهم آورد. همچنان یک دوربین فیلمبرداری است که نقش اصلی داستان را بازی میکند. «هنری جوست» و «آریل شولمن» که پیش از این ظرافت آنها در کارگردانی را در ساخت یک مستند رازآلود با عنوان «گربهماهی» (2010) دیده بودیم در نوع خود کوشیدهاند ضمن وفاداری به اصل داستان سری «فعالیت مافوق طبیعی» هرازگاه ردپایی از روش کارگردانی خویش را نیز در فیلم به جای بگذارند. مانند دو قسمت قبل ترسهای حقیقی و تاکتیکهای فریب مخاطب اصلیترین عناصری هستند که برای افزودن بر ترس تماشاگر مورد استفاده قرار گرفتهاند. کارگردانان سعی کردهاند قسمت سوم «فعالیت مافوق طبیعی» را به قطعه تکمیلکننده پازلی تبدیل کنند که در دو قسمت قبل گشوده شده بود. تمرکز بر گذشته شخصیتهای «کتی» و «کریستی» که در قسمتهای قبلی زندگی آنها در دوران بلوغ را دیده بودیم از یک منظر تلاشی بوده برای امتداد دادن به داستان فیلم اما این مزیت را هم داشته که مخاطب خاص این سری را با آنچه سازنده درونیات ذهنی این دو کاراکتر بوده، آشنا کرده و این فرصت را در اختیار او بگذارد که با کنار هم قرار دادن اتفاقاتی که در این سه قسمت برای این دو کاراکتر روی میدهد درباره منطقی یا غیرمنطقی بودن آنچه بر سر این کاراکترها میآید، تصمیمگیری کند. توجه بر متفاوت بودن روحیات شخصیتهای «کتی» و «کریستی» که اولی بیپرواست و دومی خجالتی، کمکی است برای مخاطب در مسیر این تصمیمگیری ضمن اینکه حضور این دو کودک در مرکزیت فیلم را میتوان ادای دینی هم دانست به هارور «درخشش» (1980) که آنجا هم یکی از سه شخصیت اصلی داستان یک کودک بود.
* منتقد بوستون گلوب

حیله قرن بیستویکمی برای جلب مخاطب
تای بور: «فعالیت مافوق طبیعی 3» قصد دارد با کمترین درد و خونریزی اما با بیشترین استفاده از واهمه برآمده از نوارهای ویدئویی، عصبیت را به جان مخاطب بنشاند و طی این مسیر نیز تا حد زیادی موفق است.