آنکس که ز شهر آشنایی است
داند که متاع ما کجایی است(؟)
طنز یعنی افشای معایب به مضحک زبان شنگ، یعنی نوعی شرم و تملکنفس توامان، یعنی متانت، عبرت، طنز یعنی ستیز با ناروایی، یعنی تعصب، یعنی برداشتن پلشتی، یعنی تغییر وضع موجود، یعنی منبع صافی و صداقت یعنی طعنه حکیمانه، طنز یعنی عمران، یعنی صلاحی، و عمران یعنی هوش لبریز، یعنی سلامتی ذوق و قریحه یعنی طبع حساس و شاعرانه:
«روزی، فکر میکنم سال 1378 بود، با عمران صلاحی، مفتون امینی و دوست دیگری رفتیم دیدن شاملو به منزلش، حالش خوب نبود و روی صندلی چرخدار بود، دچار افسردگی روحی خیلی شدیدی شده بود. وقتی که ما را دید آغاز همانطور دمق بود. اما بعد از مدتی، خصوصا با حرفهای خندهدار عمران صلاحی کمی سرحال آمد و او هم شروع کرد به حرفزدن و حتی خندیدن. چنان وضع روحیاش عوض شد که آیدا، همسرش، به ما گفت:
- تو را به خدا مرتب به ما سر بزنید، برای شاملو مفید است...؟
ص 379، آتشی در مسیر زندگی، گفتوگوی با منوچهر آتشی، سیدقاسم یاحسنی، ناشر: شروع 1382
کاش آن روز، بهار 1382 که آمدم خانه هنرمندان تو را ببینم، بودی، یعنی بودی رفته بودی طبقه دوم. آمده بودم کتاب ترانههای پرتشویش خودم را به تو بدهم در آن مطلب داشتی. نمیدانستم آن بالایی. رفتم. تلفنی گفتی: بیا. گفتم شاید وقتی دیگر.
وقت دیگر همان حوالی رفتن تو بود. سال 1385 باز هم نبودی. از سفر برگشته بودی. گفتی چیزی نیست، دکترا یه چیزی میگن. گفتند رفتهای. پشت تابوتات بودم. گفتم حتما داری شوخی میکنی، نکرده بودی. به قول شمسلنگرودی «مگر زندگی چه عیبی داشت که بهخاطر آن مردی...» حالا پای مرا چون پای شاملو نبریدهاند... میخواستم یک دل سیر بخندم چندان که این خار از دلم، از گلویم بیرون بپرد:
خلد گر به پا خاری آسان برآید
چه سازم به خاری که در دل نشیند(؟)
عمران بیا برویم سر قبر شاملو. حالش اصلا مساعد نیست. مساعد نیستم هنوز. غربت غریبی است نازنین!

به خاطر آن مُردی
فیض شریفی: طنز، کنار فاجعه است، نیشخند است، گریه است، طنز یعنی گریهکردن قاهقاه، «طنز یعنی خنده پر اشک و آه»، طنز یعنی کنایه قهرآمیز، یعنی خنده درونی (انبساطخاطر، وقت خوششدن) به قول گوگول خنده در میان اشکهای نامرئی: