عمران صلاحی بدون شک نامی یگانه در ادبیات معاصر ماست. شخصیتی فراگیر که دایره دوستانش فراتر از جریانات حاکم بر ادبیات این مرز و بوم بوده است. او علاوه بر مناسبات روشن و مفیدش با اهالی ادبیات، با روزنامهچیها و نخبگان هنرهای دیگر هم روابط دوستانهای داشت. او از معدود افرادی است که احمد شاملو شعری برایش سرود و تا آخر هم پای آن شعر از نام عمران حفاظت کرد:
«مرگ را پروای آن نیست
که به انگیزهای اندیشید.»
اینو یکی میگـُف
که سر پیچ ِ خیابون وایساده بود...
در اهمیت حضور عمران در عرصه ادبیات جدی و طنز کشورمان همین بس که هنوز پس از پنج سال از فقدان او کسی پیدا نشده که به جایگاه او حتی نزدیک هم شده باشد، چه آنکه در زمان حیات خود او هم کسی هموزن او نبود.
آنچه در پیش روی شماست، یادی است از طناز بزرگ قرن اخیر کشورمان که با ملاحت قلمش چه بسیار روزها، لبخندی شیرین را بر لبانمان نشاند. از مهدی وزیربانی و همه دوستان و بزرگوارانی که در تهیه دو صفحه پیش رو به ما یاری رساندند تشکر میکنم.
سخن آخر آنکه اگرچه عمران صلاحی امروز در میان ما نیست و اگرچه لبخندهایمان کمرنگ شده و غمهامان افزون، اما دل قوی دارید و به فردا امید داشته باشید، به فردایی که باران خواهد آمد، به قول عمران عزیز:
یک نفر آمد و بر پنجرهام گل مالید
من ولی منتظر بارانم.

مرا به نام کوچکم صدا بزن
پوریا سوری: نامش، بنای ماندگاری در ادبیات ماست که هرجا به میان میآید انبوهی از خاطرات و لحظات شیرین را برایمان تداعی میکند. بیشتر اهالی ادبیات با او خاطرهای شیرین دارند. آنها که درکش کردهاند بسیار روایت میکنند از تیزبینی و نکتهسنجی او و آنها که به واسطه آثارش با او سروسری داشتهاند با شعر و آثار طنز او زندگی کردهاند.