اما کتابهای به جا مانده قابلتوجهی وجود ندارند که موضوع مورد بحث آنها به وضوح و بهطور اختصاصی راجع به اندیشه سیاسی باشد. کتب به جا مانده اکثرا به ظاهر کتب دینی سراسر اسطورهای در باب آفرینش جهان هستی و پایان جهان و... هستند. با تاملی بیشتر میتوان از این هستیشناسی به مدلسازی در عرصه سیاسی رسید و اندیشه سیاسی مکنون در این اسطورهها را یافت. «گزیدههای زادسپرم» کتابی است به ظاهر دینی راجع به آفرینش و دستورات مذهبی؛ جدا از اهمیت این کتاب در باب هستیشناسی و عینیتسازی این عناصر اسطورهای در امور سیاسی و اجتماعی، «گزیدههای زادسپرم» جزو محدود کتب دینی زرتشتی است که در دوره اسلامی در قرن سوم هجری نگاشته شده است. این کتاب دارای 32 فصل است که در این مقاله با توجه به موضوعات هر فصل آن را به پنج بخش تقسیم کردیم. در هر یک از این بخشها با روش تحلیل گفتمان، دال مرکزی و عناصر و دالهای شناور مفصلبندی و غیریتها مورد بررسی قرار میگیرند.
بخش اول راجع به نبرد اهورا و اهریمن و آفرینش هستی صحبت میکند. دال مرکزی این فصول اهورامزداست. ویژگیهای اهورامزدا در اندیشه دینی عبارتند از: خرد همه آگاه، آفرینشگری و عدالت، عصر زرتشت، عصر افول خدایان است یا به نوعی تغییر از میتولوژی به تئولوژی. مزدیسنان به سمت نوعی از یکتاپرستی (رب الاربابی) رفتند که در این حالت صفات و کارویژه دیگر خدایان کم کم در وجود یک ایزد متعال تحلیل میرود. این دقیقا همان اتفاقی است که در عالم خاکی به تدریج رخ میدهد؛ یعنی اقتدار سیاسی در وجود یک نفر جمع شد و صفات اهورا نیز باید در وجود همان یک نفر (شاهنشاه) متجلی باشد. اهمیت بحث آفرینش جایی مشخص میشود که بدانیم اگر آفرینش صورت نگیرد اهورامزدا، خدا محسوب نمیشود و اگر صورت گیرد باید به فعلیت درآید تا غایت آفرینش، یعنی پیروزی خیر بر شر تحقق یابد. خرد اهورا، خرد همه آگاه ذاتی و مینوی است که با همین خرد باید بداند که آفرینش ضروری است. اهورا برخلاف بقیه ایزدان که آمیزهای از خیر و شر هستند صرفا خیر و به همین علت منشا عدالت است. عنصر ربطدهنده این دال مرکزی با دیگر دالها (ایزد سپهر، زروان(1)، امشاسپندان(2)، گوشورون(3) و... ) اَشَه میباشد. اَشَه یعنی قرارگرفتن مفهوم نظم در دل راستی و درک آن بهعنوان فضیلت اخلاقی. اگر این مفهوم وجود نداشته باشد آفرینش بیمعنا خواهد بود. اهمیت اَشَه در این موضوع نمود مییابد که نظام بشری نیز بر مدار نظم کیهانی باید سامان یابد و نظام کیهانی به نظام اخلاقی بدل میشود. پس معنای عدالتی که ویژگی اهورا و شاهنشاه در زمین است، عبارت است از حفظ این نظم به مثابه یک فضیلت. عالم صغیر آیینه تمامنمای عالم کبیر است پس باید براساس همان نظم اداره شود. غیریت این بخش اهریمن است. اهریمن صفاتی دارد که کاملا مقابل صفات اهوراست. صفاتی مانند رشک کامگی، پسدانشی و... اهورامزدا آفرینش خلاق دارد برخلاف اهریمن که تنها برابر نهادهایی مقابل آفریدههای اورمزد قرار میدهد. مثلا اکومن (دیو اندیشه بد) مقابل بهمن که امشاسپند اندیشه نیک است بهوجود میآید. بدی یک پدیده اخلاقی نیست و در نظم کیهانی راه ندارد بنابراین بدی از اورمزد صادر نمیشود (نمیتواند صادر شود) پس نیاز به منشا جداگانهای برای صدور بدیها وجود دارد (اهریمن). همین غیریت نیز در عرصه سیاسی و اجتماعی لازم است تا خیریت محض شاهنشاه نمود یابد. همیشه وجود یک دشمن (حتی فرضی) ضرورت دارد. در سیاستنامهها و شریعتنامههای دوران اسلامی نیز نقش غیریتها واضح است.
بخش دوم درباره زرتشت و معجزاتش بحث میکند. دال مرکزی این فصول بحث پیامبری (نبوت) است. معجزات زرتشت دالهای شناور این بخش هستند. پیامبری زرتشت اهمیت دارد چراکه نقش واسطه مردم و اهورا را ایفا میکند. برای تحقق غایت آفرینش (پیروزی خیر بر شر) نیاز به واسطهای است که فیض را برساند. این اتفاق در عرصه خاکی با وجود شاهنشاهی رخ میدهد که ورای تمام طبقات است و برای رستگاری مردم یک عنصر ضروری. به همین جهت است که تبعیت و فرمانبرداری از شاهنشاه در تمام اندیشه سیاسی به چشم میخورد. مفصلبندی این بخش بر عهده اسطوره است. اسطورهها ثمره بیقراریهای ساختاریاند. بدون اسطورهها بازسازی فضای آرمانی اجتماعی غیر است و بدون وجود بیقراریهای ساختاری، نظم و نقش شاهنشاه در برقراری آن به چشم نمیآید.
بخش سوم راجع به دستورات دینی است. دال مرکزی دین و دالهای شناور قوانین برتر، اندرزها و پیشوایان دینی (موبدان) هستند. مفهوم خیر، این دالها را به هم ارتباط میدهد. برای جاریشدن خیر، دین و حضور دستورات دینی ضروری است. در این فصول خصوصیاتی برای پیشوایان دینی مطرح میشود که در نوع خود جالبند. طبقه موبدان نقش بسیار مهمی در عرصه سیاسی داشتند. موبدان علاوهبر اینکه مشروعیت میبخشند، همواره میکوشیدند اقتدار و سلطه خود را در دو سو حفظ کنند: 1- دستگاه حکومتی، 2- مردم. در راستای همین تسلط است که اندرزهای این فصول مطرح میشود. اندرزهایی چون فرمانبرداری، خرسندی و رادی که اندرزهای اصلی هستند. اگر خرسندی نباشد جزمیت سلسله مراتبی جامعه قابل تحمل نمیشود. در اوستا از واژه پیشه برای طبقات استفاده میشود که ریشه پهلوی این کلمه به معنای رنگ است به همین علت است که سفید رنگ روحانیون، قرمز رنگ ارتشتاران (سپاهیان) و آبی رنگ واستَریوشان (کشاورزان) است. خویشکاری هر طبقه از ابتدا امری پذیرفته و نهادینه بود و خرسندی در همین جا معنا پیدا میکند.
بخش چهارم درباره انسان و آفرینش او صحبت میکند. یکی از اصلیترین دستاوردهای ادیان یکتاپرست اهمیتیافتن انسان در فردیت خویش بود، بدینمعنا که اعمال انسان او را ملزم به پذیرش مسوولیت میساخت. مسلما با وجود دین و پیامبر دین، انسان در برابر کار نیک و در برابر اعمال نادرست خود مسوول است. همه آمال برای رستگاری جهان در رستگاری حیات فردی انسان خلاصه میشود. زیرا او تصویری از کیهان کبیر و حدود اجتماعی انسانها تجلی ملکوت برین است. هدف خرد سیاسی زیستن انسان بر مدار نظم کیهانی (اَشَه) است. فَرّه مفاهیم مرتبط با انسان را به هم وصل میکند. فَرّه همان خویشکاری است که در راستای اَشَه قرار دارد و تعیینکننده کیفیت جوهری موجودات است. فَرّه اصل سازماندهنده کیهان و عامل وظیفه و خویشکاری مردمان است. وجود طبقات اجتماعی بهعنوان عینیترین بروز اندیشه سیاسی در ایران پیش از اسلام متضمن حفظ نظام و سامان جامعه بود. برای بدن انسان طبقاتی طرح شده که همین طبقات در عرصه اجتماعی تجلی دارند. مفهوم فَرّه با جامعه طبقاتی همبسته است. اگر همه افراد طبقات به خویشکاری خویش واقف باشند و به وظایف خود عمل کنند فَرّهمند میشوند. وظیفه عموم مردم در برابر شاه فرمانبرداری است چراکه نباید نظام حاکم بر کیهان گسسته شود.
طبقات سهگانه بدینشکل هستند: طبقات اجتماعی موبدان، ارتشتاران و واستریوشان که به ترتیب جایگاه و عینیت آنها در بدن، قوه عقلیه (سر)، قوه غضبیه (دل) و قوه شهویه (شکم) است و جایگاه آنها در دنیای امشاسپندان بهمن و اردیبهشت، شهریور، اسپندارمذ و خرداد و مرداد است.
موبدان نسبت به بقیه صنوف بستهتر بودند اما بهخاطر گستردگی فعالیت با تمام صنوف مرتبط بودند. این پیشه موروثی بود و وظایفشان شامل وظایف دینی، آموزشی و قضاوت میشد. برخلاف موبدان، ارتشتاران با دیگر صنوف ارتباط وسیعی نداشتند و برای آنان همین بس بود که حفظ نظام کیانی به عهده آنها است. واستریوشان نقش مهمی دارند چراکه زمین نقش مهمی در آیین زرتشت و اقتصاد جامعه دارد. موبدان صنفی سیاسی و واستریوشان صنفی اقتصادی بودند. همانطور که اهورا در ورای امشاسپندان قرار دارد و در هیچ طبقهای جای نمیگیرد، شاهنشاه نیز در ورای طبقات سهگانه قرار دارد و در هیچ طبقهبندی جای نمیگیرد. شاه آرمانی بیش از آنکه راهبر جامعهای آرمانی باشد عامل اجرای نیات آرمانی است. شاه الزامات و صفاتی دارد. الزامات شاه که فطری هستند شامل فَرّه، نژاد و تربیت میشوند. حفظ دوده و نسب بهعنوان نزدیکترین عامل ثبات و قوام طبقات اجتماعی در همه سطوح و مراتب اجتماعی پاس داشته میشود. به همین جهت است که نژاد و تربیت شاهی در درون فضای درباری و شاهی مطرح میشود. صفات شاه که اکتسابیاند عبارتند از اقتدار، عدالت و دینداری. عدالت حافظ سامان عالم هستی است. عدالت انوشیروان و ماجرای معروف او با کفاش، اینجا درک میشود که خروج یک کفشگر از طبقه خود برخلاف عدالت است؛ چراکه نظم هستی (اَشَه) را بر هم میزند. عدالت یعنی بازگرداندن طبقات مردم به مواضع اصلی خود. دین و دولت نه عین هم، بلکه همتراز و همسنگ هستند. شریعت و دولت در کنار یکدیگرند نه معاند یا آمیخته به هم. مصلحت کشورداری یک چیز و مصلحت فرد و دین بهعنوان مراجع قانونگذاری و وجدان دینی چیز دیگری بود. در آیین مزدایی نه فرد شهریار بلکه مقام شهریاری امری است الوهی و مبتنی بر فَرّه و این فَرّه کمک میکند تا این مقام مورد تعرض طبقات دیگر قرار نگیرد.
بخش آخر از فرشگرد کرداری صحبت میکند که همان بازسازی جهان در پایان است. اسطوره اینجا نیز برای ارتباطدادن مفاهیمی چون انجمن ایست واستران(4)، پل چینود(5) و... به کمک میآید. گفتیم که با حذف ایزدان بین انسان و خدای یکتا یک گسست ایجاد شد؛ و این گسست باعث ایجاد تعبد و هراس در انسان شد. بنابراین باید چیزی باشد تا دوری و هراس را تلطیف کند و به نوعی جایگزین بهشت نخستین شود. دو جایگزین وجود دارد: 1- رسیدن به بهشت نمادین در عرصه اجتماعی با برقراری طبقات و قراردادن شاهنشاه در ورای طبقات. 2- رسیدن به بهشت ازلی در فرشگرد و پایان جهان و تاریخ. پس لازم است نقطه پایانی بر رنجهای انسان و کاهش وحشت او از تاریخ وجود داشته باشد که او را بیش از پیش به انجام خیر تشویق کند و این همان مفهوم فرشگرد است. همیشه نیاز به یک منجی ضروری است و شاهان عامل اجرای فرشگردان زمینی هستند.
همانطور که مشاهده شد جزمیت و سلسله مراتب متصلب موجود در اندیشه سیاسی ایران باستان و نمود عینی آن در عرصه جامعه با تجلی در طبقات اجتماعی تنها با فهم مبادی و مبانی اندیشهای و هستیشناسی آن دوره قابل درک و فهم است. این جزمیت و هستههای این اندیشه به راحتی در دوره اسلامی نیز قابل کشف است. این مقاله مقدمهای بود برای درک مبانی اندیشه سیاسی دوران اسلامی تا شاید با درک این مبانی تحلیلهای مناسبتری برای این اندیشهها بیابیم.
پینوشت:
1- زروان ← ایزد زمان
2- امشاسپندان ← دستیاران اورمزد نه در آفرینش بلکه در نظمدادن جهان. واسطههای اورمزد و جهان انسانی امشاسپندان بدینقرارند: بهمن: نماد اندیشه نیک/ اردیبهشت: نماد نظم کیهانی/ شهریور: نماد شهریاری آرمانی/ اسپندارمز: نماد پارسایی/ خرداد: نماد تندرستی/ مرداد: نماد جاودانگی.
3- گوشورون ← روان گاو یکتا آفریده شده، نگهبان تمامی گلهها و رمهها.
4- ایست واستران← انجمنی که کار پرسش و پاسخ از اعمال نیک و بد انسانها را به عهده دارد.
5- پل چینود ← محل عبور به بهشت (چیزی شبیه به پل صراط در اسلام)

اهورای زمینی
الهه شیریلو: فهم اندیشه سیاسی ایرانباستان برای فهم اندیشه سیاسی دوره اسلامی ضرورت دارد. ردپای این اندیشه در دوران اسلامی در آثار کسانی چون سهروردی و خواجه نظامالملک کاملا مشهود است و در لابهلای اندیشه دیگران متفکران مستور.